کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صنوبری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صنوبری
/se(a)no[w]bari/
معنی
مخروطیشکل؛ به شکل صنوبر: ◻︎ دل صنوبریم همچو بید لرزان است / ز حسرت قدوبالای چون صنوبر دوست (حافظ: ۱۳۸).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
pineal
-
جستوجوی دقیق
-
صنوبری
لغتنامه دهخدا
صنوبری . [ ص َ / ص ِ ن َ / نُو ب َ ] (ص نسبی ) نسبت است به صنوبر که درختی است . (الانساب سمعانی ). || همانند صنوبر در شکل . مخروطی کله قندی . و دل را از جهت مخروطی بودن آن صنوبری شکل گویند : دل صنوبریم همچو بید لرزانست ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوس...
-
صنوبری
لغتنامه دهخدا
صنوبری . [ ص َ ن َ ب َ ] (اِخ ) احمدبن محمد الحلبی ، مکنی به ابی بکر. شاعریست و در فوات الوفیات اندکی از اشعار لطیف وی آمده است . بسال 334 هَ . ق . درگذشت . (الاعلام زرکلی ص 73).
-
صنوبری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به صنوبر) [معرب. فارسی] se(a)no[w]bari مخروطیشکل؛ به شکل صنوبر: ◻︎ دل صنوبریم همچو بید لرزان است / ز حسرت قدوبالای چون صنوبر دوست (حافظ: ۱۳۸).
-
واژههای مشابه
-
غده ٔ صنوبری
لغتنامه دهخدا
غده ٔ صنوبری . [ غ ُدْ دَ / دِ ی ِ ص َ ن َ / نُو ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) غده ٔ اپیفیز . این غده در کنار خلفی بطن سوم دماغ در روی قنات سیلویوس و روی تکمه های چهارگانه قرار گرفته است . در جوجه هائی که سن آنها 5 تا 6 هفته بوده این غده را برداشته ،...
-
جستوجو در متن
-
firry
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرخ کردن، صنوبری، صنوبردار
-
hypophyses
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هیپوفیز، غده هیپوفیز، غده صنوبری
-
pineal
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حجاب، صنوبری، شبیه میوه کاج
-
hypophysis
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هیپوفیز، غده هیپوفیز، غده صنوبری
-
غده ٔ اپیفیز
لغتنامه دهخدا
غده ٔاپیفیز. [ غ ُدْ دَ / دِ ی ِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غده ٔ صنوبری . رجوع به غده ٔ صنوبری شود.
-
کله قندی
لغتنامه دهخدا
کله قندی . [ ک َل ْ ل َ / ل ِ ق َ ] (ص نسبی ) مخروط. صنوبری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). به شکل و هیأت کله قند.
-
Procapra gutturosa
غزال ـ بز مغولی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] گونهای از تیرۀ گاویان و راستۀ زوجسُمسانان که پشت آن قهوهای تیره است و لکهای صنوبریشکل و سفید بر روی کفل دارد و رنگ قهوهای و سفید آن بهتدریج در نواحی زیرین بدن روشنتر میشود
-
گوفر
لغتنامه دهخدا
گوفر. [ ] (اِخ ) چوبی است که کشتی نوح از آن ساخته شده و گمان می رود که گوفر همان صنوبری است که در آشوریه فراوان و متداول بوده بعضی را گمان چنان است که گوفر اسم عمومی درختهای صمغدار است مثل سرو آزاد و صنوبر و غیره . سفر پیدایش 6:14. (قاموس کتاب مقدس )...
-
هل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از سنسکریت] ‹هیل› (زیستشناسی) hel ۱. درختی کوتاه با گلهای ریز سفید شبیه گل باقلا که بیشتر در هندوستان به ثمر میرسد و از سهسالگی به بار مینشیند.۲. میوۀ این درخت که کوچک، صنوبری، و به اندازۀ بند انگشت است با پوست تیرهرنگ و دانههای...