کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صنعتگر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صنعتگر
/san'atgar/
معنی
آشنا به اصول، شیوه، و روشهای یک صنعت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
استاد، پیشهور، پیشهور، تکنیسین، صانع، صنعتکار
دیکشنری
artisan, craftsman, workman
-
جستوجوی دقیق
-
صنعتگر
واژگان مترادف و متضاد
استاد، پیشهور، پیشهور، تکنیسین، صانع، صنعتکار
-
صنعتگر
لغتنامه دهخدا
صنعتگر. [ ص َ ع َ گ َ ] (ص مرکب ) هنرمند. افزارمند. صانع. دست ورز. آنکه صنعت داند : شأن صنعت بین و صنعتگر که در یک کارگاه از همان جنسی که سازد پنبه خارا ساخته . درویش واله ٔ هروی (از آنندراج ).ج ، صنعتگران .
-
صنعتگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] san'atgar آشنا به اصول، شیوه، و روشهای یک صنعت.
-
صنعتگر
دیکشنری فارسی به عربی
صانع , فنان
-
صنعتگر
واژهنامه آزاد
هوتُخش. از "هو" (خوب) و "تُخش" از ریشۀ "تُخشیدَن" (سخت کوشیدن) رویهم "خوبکوش".
-
صنعتگر
واژهنامه آزاد
آتشین پنجه
-
جستوجو در متن
-
صنعت کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] san'atkār = صنعتگر
-
صنعتکار
واژگان مترادف و متضاد
پیشهور، صنعتگر
-
industrialist
دیکشنری انگلیسی به فارسی
صنعتگر، کارخانه دار
-
صانع
واژگان مترادف و متضاد
آفرینشگر، آفریننده، سازنده، صنعتگر، عامل
-
آتشین پنجه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . پَ جِ) (ص مر.) صنعتگر.
-
صنعتکار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (ص .)صنعتگر، صانع .
-
هوتخش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: hutōxš] [قدیمی] hutoxš دستورز؛ پیشهور؛ صنعتگر.
-
سوداگر
واژگان مترادف و متضاد
بازرگان، بایع، پیشهور، تاجر، کاسب، معاملهگر ≠ صنعتگر