کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صنعة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صنعة
معنی
شاگردي , تلمذ , کاراموزي
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
صنعة
لغتنامه دهخدا
صنعة. [ ص َ ع َ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای ذمارالیمن . (معجم البلدان ).
-
صنعة
لغتنامه دهخدا
صنعة. [ ص َ ع َ ] (ع اِ) کار. پیشه . (منتهی الارب ). کار. (مهذب الاسماء). صنعت . رجوع به صنعت شود.
-
صنعة
دیکشنری عربی به فارسی
شاگردي , تلمذ , کاراموزي
-
واژههای مشابه
-
صَنْعَةَ
فرهنگ واژگان قرآن
صنعت - ساختن
-
واژههای همآوا
-
صنعت
واژگان مترادف و متضاد
تکنیک، حرفه، ساختن، صناعت، صنع، فن، هنر
-
صنعت
فرهنگ واژههای سره
فیار
-
صنعت
لغتنامه دهخدا
صنعت . [ ص َ ع َ ] (ع اِ) پیشه و هنر. (غیاث اللغات ) : روزگاری پیشمان آمد بدین صنعت [ شاعری ] همی هم خزینه هم قبیله هم ولایت هم لوی . منوچهری .درین بام گردان و این بوم ساکن ببین صنعت و حکمت و غیب دان را. ناصرخسرو.تا بدان صنعت شهرتی تمام یافتم . (کلیل...
-
صنعت
فرهنگ فارسی معین
(صَ عَ) [ ع . صنعة ] (اِ.) 1 - فن ، پیشه . 2 - حیله ، چاره .
-
سناط
لغتنامه دهخدا
سناط. [ س ِ ] (ع ص ) مرد کوسه که وی را ریش نباشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کوسه . (دهار). || مرد سبک ریش در رخسار یا آنکه ریش بر زنخ او باشد نه بر عارض . ج ، سُنُط، اسناط. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
سنات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: sonate] (موسیقی) sonāt = سونات
-
صنعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: صنعة] san'at ۱. (اقتصاد) عملکرد هریک از مراکز تولیدی اعم از کارخانهها و کارگاهها: صنعت داروسازی.۲. (اسم) (اقتصاد) هریک از شاخههای تولید: صنعت فرش، صنعت سینما.۳. (اسم) پیشه؛ کار.۴. (اسم) (ادبی) در بدیع، هریک از آرایههای لفظی ...
-
صَنْعَةَ
فرهنگ واژگان قرآن
صنعت - ساختن
-
سناة
واژهنامه آزاد
جمع سنة به معنی خواب