کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صندوق پیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
صندوق پول
دیکشنری فارسی به عربی
نقد
-
صندوق خانه
دیکشنری فارسی به عربی
دولاب
-
صندوق یاتابوت
دیکشنری فارسی به عربی
صندوق
-
boot handle, trunk handle
دستگیرۀ صندوق عقب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] دستگیرهای برای باز و بسته کردن در صندوق عقب
-
boot lid, trunk lid
در صندوق عقب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] دری برای پوشاندن محفظۀ صندوق عقب
-
hotel safe
صندوق امانات مهمانخانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] گاوصندوقی در پیشگاه مهمانخانه/ هتل برای نگهداری اشیای گرانبها و اسناد مهمانان متـ . صندوق امانات هتل، صندوق امانات
-
صندوق امانات هتل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] ← صندوق امانات مهمانخانه
-
post office box, boîte aux lettres particulière (fr.)
صندوق پُستی شخصی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات - پست] صندوقها و قفسههایی که برای دریافت مرسولات پُستی اشخاص حقیقی و حقوقی در واحدهای پُستی تعبیه شده است
-
cluster of delivery boxes, cluster box, batterie de boîtes aux lettres (fr.)
صندوقهای پُستی مجتمع
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات - پست] مجموعهای از صندوقهای نامه برای ساکنان یک مجتمع مسکونی
-
boot rack, trunk rack
باربند صندوق عقب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] باربندی که بهوسیلۀ تسمهای به صندوق عقب خودرو متصل میشود و برای حمل دوچرخه یا وسایل دیگر از آن استفاده میکنند
-
قوطی و صندوق
فرهنگ گنجواژه
محفظه.
-
صندوقخانه ،صندوقخونه
لهجه و گویش تهرانی
پستو،انباری کوچک پشت اتاق:کلید کلید صندوقخونه !=درش بسته است
-
جعبه و صندوق
فرهنگ گنجواژه
بستهها.
-
جستوجو در متن
-
پنج یک
لغتنامه دهخدا
پنج یک . [ پ َ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) خُمس . خمیس . دوبرابر عشر. دوبرابر ده یک : ملک ز پنج یک آنجا نصیب یافته بوددویست پیل و دو صندوق لؤلؤ شهوار. فرخی .و پیش از وی چنان بود کی از جایی سه یک موجود خراج بودی و از جایی پنج یک و همچنین تا شش یک رسد. (ف...
-
قماری
لغتنامه دهخدا
قماری . [ ق َ / ق ِ ] (ص نسبی ) نسبت است به قماره و آن شهری است . رجوع به قمار و قماره شود.- عود قماری ؛ عودی که منسوب به شهر قماره باشد : اکلیلهای پیلانش از گوهر است و لؤلؤصندوق پیل بانش از صندل و قماری . منوچهری .بخورانگیز شد عود قماری هوا میکرد...