کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صندل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
صندل باف
لغتنامه دهخدا
صندل باف . [ ص َ دَ ] (اِ مرکب ) این لغت چند بار در دیوان البسه ٔ نظام قاری آمده و مصحح در فهرست لغات آن را جز لغات لاینحل و مشتبه دیوان البسه یاد کرده است : گه حصیری گشاد و صندل باف گاه ترغو و قیف و لاکمخا. نظام قاری (دیوان البسه ص 21).همچو صندل باف...
-
صندل بوی
لغتنامه دهخدا
صندل بوی . [ ص َ دَ ] (ص مرکب ) آنچه بوی صندل دارد : بر هوای درخت صندل بوی جامه را کرده بودصندل شوی . نظامی .رجوع به صندل شود.
-
صندل دانه
لغتنامه دهخدا
صندل دانه . [ ص َ دَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) به یونانی مولی و به شیرازی هزاراسفند، معرب آن صندل دانج است و آن نوعی از سداب کوهی است . گرم و خشک است در سوم و سفید آن بهتر است . بول و حیض را براند و عرق النَّساء مفاصل را نافع است . (برهان ). حِرمِل .
-
صندل شوی
لغتنامه دهخدا
صندل شوی . [ ص َ دَ ] (ن مف مرکب ) به صندل شسته : بر هوای درخت صندل بوی جامه را کرده بود صندل شوی . نظامی .رجوع به صندل شود.
-
صندل فام
لغتنامه دهخدا
صندل فام . [ ص َ دَ ] (ص مرکب ) برنگ صندل . همرنگ صندل : بر نمودار خاک صندل فام صندلی کرد شاه جامه وجام . نظامی .رجوع به صندل و صندل گون شود.
-
صندل گون
لغتنامه دهخدا
صندل گون . [ ص َ دَ ](ص مرکب ) صندل رنگ . صندل فام . برنگ صندل : آمد از گنبد کبود برون شد به گنبدسرای صندل گون . نظامی .رجوع به صندل فام شود.
-
Santalales
صندلسانان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] راستهای از گیاهان گلدار با گونههایی اغلب انگلی یا نیمهانگلی که در همۀ نقاط جهان بهویژه در نواحی گرمسیری و نیمهگرمسیری میرویند
-
صندل خشبي
دیکشنری عربی به فارسی
کنده , کلوخه , قيد , پابند , ترمز , سنگين کردن , کندکردن , مسدودکردن , بستن (وله) , متراکم وانباشته کردن
-
درخت صندل
دیکشنری فارسی به عربی
صندل
-
صندل پوشیدن
دیکشنری فارسی به عربی
صندل
-
سنگ صندل سا
لغتنامه دهخدا
سنگ صندل سا. [ س َ گ ِ ص َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگی که صندل بر روی آن سایند. (آنندراج ) : پیش از این روی دو عالم در دل ویرانه بودکعبه اول سنگ صندل سای این بتخانه بود.صائب (از آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
سندل
فرهنگ فارسی معین
(سَ دَ) (اِ.) نوعی کفش که معمولاً چوبی است .
-
سندل
لغتنامه دهخدا
سندل . [ س َ دَ ] (اِ) به یونانی «سندلیا» ، لاتینی «سندلیوم » ، فرانسوی «سندل » ، انگلیسی «سندل » ، معرب آن سندل است و در زبان کنونی نیز سندل گویند. سندلک . سندل کفش باشد و سندلک نیز گویندش . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). کفش . پای افزار. (برهان )...
-
سندل
لغتنامه دهخدا
سندل . [ س َ دَ ] (اِخ ) شهری به هند. صندل .