کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صندلی راحتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صندلی راحتی
دیکشنری
armchair, chaise longue, easy chair, pouf, wing chair
-
جستوجوی دقیق
-
صندلی راحتی
دیکشنری فارسی به عربی
غرفة الجلوس
-
واژههای مشابه
-
صندلی چرمی
لغتنامه دهخدا
صندلی چرمی . [ ص َ دَ ی ِ چ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صندلیی که روکش آن از چرم است .
-
صندلی حصیری
لغتنامه دهخدا
صندلی حصیری . [ ص َ دَ ی ِ ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صندلیی که نشیمنگاه آنرا از نی سازند. صندلیی که نشیمنگاه و تکیه گاه آن از نی یا رشته های چرم حصیرباف باشد.
-
صندلی راحت
لغتنامه دهخدا
صندلی راحت . [ ص َ دَی ِ ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صندلیی که براحتی بتوان روی آن نشست و آن چنانست که تکیه گاه و نشیمنگاه صندلی از پارچه ٔ یک تیکه است . بالای پارچه به انتهای تکیه گاه و پائین آن به انتهای نشیمنگاه بسته است .
-
صندلی غزنوی
لغتنامه دهخدا
صندلی غزنوی . [ ص َ دَ ی ِ غ َزْ ن َ ] (اِخ ) عوفی او را در شمار شعرای دوره ٔ سلجوقی آورده و فراوان ستوده است . (لباب الالباب ج 2 ص 334). و مرحوم هدایت در مجمع الفصحاء نویسد: حکیمی حکمت مآب و ندیمی شیرین خطاب بود. (مجمعالفصحاء ج 1 ص 314). عوفی از وی ...
-
صندلی بر
لغتنامه دهخدا
صندلی بر. [ ص َ دَ ب َ ] (ص مرکب ) آنکه بَرِ او بوی صندل دهد. آنکه خود را به صندل خوشبو ساخته است : عودبوئی بر اوست عودی پوش صندل آمیز و صندلی برودوش .نظامی .
-
صندلی تاشو
لغتنامه دهخدا
صندلی تاشو. [ ص َ دَ ی ِ ش َ / شُو ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) صندلیی که در وسط دو پایه آن لولا بکار برند که چون خواهند دوتا شود، و حمل و نقل آن آسان گردد.
-
صندلی رنگ
لغتنامه دهخدا
صندلی رنگ . [ ص َ دَ رَ ](ص مرکب ) برنگ صندل . صندل گون . صندل فام : صندل ازرنگ خاکیی عجب است صندلی رنگ خاک ازین سبب است .نظامی .
-
صندلی ساز
لغتنامه دهخدا
صندلی ساز. [ ص َ دَ ] (نف مرکب ) صندلی سازنده . آنکه صندلی سازد. سازنده ٔ صندلی . رجوع به صندلی شود.
-
صندلی سازی
لغتنامه دهخدا
صندلی سازی . [ ص َ دَ ] (حامص مرکب ) عمل صندلی ساز. شغل صندلی ساز. رجوع به صندلی ساز و صندلی شود.
-
صندلی نامه
لغتنامه دهخدا
صندلی نامه . [ ص َ دَ م َ ] (اِخ ) نام داستان امیر حمزه است که بر صندلی نشسته با پهلوانان مشورت می کرد : قصه ٔ حمزه ٔ بی اصل زمان آخر شدصندلی نامه ٔ دردسر ما باز بجاست .محسن تأثیر (آنندراج ).
-
ejection system
صندلیپران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] سامانهای که صندلی هواپیما را با فرمان خلبان به بیرون از اتاقک خلبان پرتاب میکند
-
jump seat/ jumpseat
صندلی تاشو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] صندلیای در اتاقک خلبان که خدمۀ پرواز از آن استفاده نمیکنند، اما سایر خدمۀ مجاز هواگَرد میتوانند آن را اشغال کنند
-
barber chair/ barber's chair, tombstone 2
صندلی سلمانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] کُندهای که براثر قطع ناقص درخت به شکل صندلی درآمده است