کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صندلیپران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ejection system
صندلیپران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] سامانهای که صندلی هواپیما را با فرمان خلبان به بیرون از اتاقک خلبان پرتاب میکند
-
واژههای مشابه
-
پرّان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] ← کمانهکشی پرّان
-
پران
لغتنامه دهخدا
پران . [ پ َ ] (نف ) پرنده . در حال پریدن (طایر). و در کلمات مگس پران ، تک پران و نظایر آنها رجوع به رده و ردیف خود و رجوع به پرّان شود.
-
پران
لغتنامه دهخدا
پران . [ پ َرْ را ] (نف ) هر چیز که پرد. در حال پریدن . پرنده : چنان دید گودرز یک شب بخواب که ابری برآمد از ایران پرآب بر آن ابر پرّان خجسته سروش بگودرز گفتا که بگشای گوش . فردوسی .ز شاهین و از باز و پرّان عقاب ز شیر و پلنگ و نهنگ اندر آب همه برگزیدن...
-
پران
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ پراندن و پرانیدن) [قدیمی] parān ۱. = پراندن۲. پراننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): سنگپران، کبوترپران، مگسپران.
-
پران
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) parrān ۱. پرنده؛ آنچه بپرد: ◻︎ رها نیست از مرگ پرّان عقاب / چه در بیشه شیر و چه ماهی در آب (فردوسی: ۸/۱۰۷).۲. (قید) در حال پریدن.
-
صندلی
لغتنامه دهخدا
صندلی . [ ص َ دَ ] (اِ) سندلی . کرسی که در قدیم کفش پادشاهان بر آن می گذاشتند. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ج 2 ص 1337). و در همین حاشیه از رشیدی آرد که ظاهراً معرب صندلی است - انتهی . نوعی از تخت کوچک که بهندی جوکی گویند. (غیاث اللغات ). مرحوم بهار صن...
-
صندلی
لغتنامه دهخدا
صندلی . [ ص َ دَ ] (اِخ ) رجوع به صندلی غزنوی شود.
-
صندلی
فرهنگ فارسی معین
(صَ دَ) (اِمر.) سندلی ، وسیله ای که روی آن می نشینند. ؛ ~ الکتریکی نوعی صندلی فلزی که از آن جریان برق عبور داده و برای اعدام به کار می برند. ؛ ~ چرخ دار نوعی صندلی دارای چرخ برای افراد معمول و بیمارانی که قادر به حرکت نیستند، ویلچر.
-
صندلی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به صندل) [معرب. فارسی] sandali چهارپایۀ پشتیدار که بر روی آن مینشینند.
-
صندلی
دیکشنری فارسی به عربی
کرسي , کشک , مقعد
-
صندلی
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: sandali طاری: sendeli طامه ای: sandali طرقی: sendeli کشه ای: sendeli نطنزی: sandali
-
گنده پران
لغتنامه دهخدا
گنده پران . [ گ ُ دَ / دِ پ َ ] (نف مرکب ) در تداول عوام ، کسی که سخنان نفهمیده و بزرگتر از حد خود میزند.
-
derail
واگنپران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] ابزار ایمنی که برای از خط خارج کردن خطنورد فراری و جلوگیری از برخورد آن با خطنوردهای دیگر بر روی خط نصب میشود