کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صندل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صندل
/sandal/
معنی
١. درختچهای با برگهای نوکتیز، گلهای سفید خوشهای کوچک، و ریشههای تارمانند.
٢. چوب خوشبوی این درخت که برای ساختن اشیای چوبی گرانقیمت به کار میرود و در طب و عطرسازی کاربرد دارد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
sandal
-
جستوجوی دقیق
-
صندل
لغتنامه دهخدا
صندل . [ ص َ دَ ] (معرب ، اِ) چوب خوشبوی . معرب چندن .بهترین آن سرخ یا سپید است . (منتهی الارب ). درخت او بقدر درخت گردکان و ثمرش شبیه به خوشه ٔ حبةالخضراء وقوت چوب او تا سی سال باقی است و آن سفید و زرد و سرخ است و سفید و زرد او در سیم سرد و در دوم خ...
-
Santalum
صندل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] سردهای نیمهانگلی از صندلیان با حدود ده گونه که معروفترین آنها همان صندل واقعی یا صندل سفید با چوب معطر است؛ گونههای این سرده در سرتاسر جنوب شرقی آسیا و جزایر جنوبی اقیانوس آرام پراکنده است
-
صندل
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ معر. ] (اِ.) درختی کوچک بومی هند که از قطعات ضخیم چوب آن وسایل چوبی می سازند. نمونه هایی از این گیاه از راه ارتباط با ریشه و حتی ساقة گیاهان گوناگون بخشی از دورة زیستی خود را به حالت انگلی می گذرانند.
-
صندل
دیکشنری عربی به فارسی
کفش بي رويه , صندل , سرپايي , کفش راحتي , درخت صندل , صندل پوشيدن
-
صندل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از سنسکریت] (زیستشناسی) sandal ١. درختچهای با برگهای نوکتیز، گلهای سفید خوشهای کوچک، و ریشههای تارمانند.٢. چوب خوشبوی این درخت که برای ساختن اشیای چوبی گرانقیمت به کار میرود و در طب و عطرسازی کاربرد دارد.
-
صندل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: sandale، مٲخوذ از لاتینی] sandal نوعی کفش تابستانی و روباز.
-
صندل
دیکشنری فارسی به عربی
صندل
-
واژههای مشابه
-
صندل ابیض
لغتنامه دهخدا
صندل ابیض . [ ص َ دَ ل ِ اَب ْ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صندل سفید. طبیعت آن سرد بود در سوم ، درد سر و خفقان گرم را نافع بود و نقرس ضعف معده را سود دارد... و مضر بود به حلق و آواز، و مصلحش نبات است و گلاب . (از اختیارات بدیعی ).
-
صندل احمر
لغتنامه دهخدا
صندل احمر. [ ص َ دَ ل ِ اَ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صندل سرخ . طبیعت آن سرد و خشک است در دوم ، اورام گرم را تحلیل دهد و منع ماده کند. (از اختیارات بدیعی ).
-
صندل حدیدی
لغتنامه دهخدا
صندل حدیدی . [ ص َ دَل ِ ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خماهان . رجوع بدان لغت شود.
-
صندل سرخ
لغتنامه دهخدا
صندل سرخ . [ ص َ دَ ل ِ س ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به صندل احمر شود.
-
صندل سفید
لغتنامه دهخدا
صندل سفید. [ ص َ دَ ل ِ س َ / س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به صندل ابیض شود.
-
صندل مندل
لغتنامه دهخدا
صندل مندل . [ ص َ دَ م َ دَ] (اِ مرکب ، از اتباع ) صندل و قسمی عود که سوزند.
-
صندل الابیض
لغتنامه دهخدا
صندل الابیض . [ ص َ دَ لُل ْ اَب ْ ی َ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به صندل ابیض شود.