کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صم و بکم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صم و بکم
لغتنامه دهخدا
صم و بکم . [ ص ُم ْ مُن ْ وَ ب ُ ] (ع ترکیب عطفی ، ص مرکب ) کران و گنگان . این هر دو لفظ جمع اصم و ابکم است و استعمال جمع بجای مفرد برای مبالغه باشد در کثرت یا آنکه فارسیان بعض جاها صیغه ٔ جمع در مقام مفرد استعمال کنند، چنانکه حور که جمع حورا باشد. (...
-
واژههای مشابه
-
صُمٌّ
فرهنگ واژگان قرآن
کر- ناشنوا
-
واژههای همآوا
-
صُم و بُکم
فرهنگ گنجواژه
ساکت.
-
جستوجو در متن
-
بکم
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ ع . ] ( اِ.) جِ ابکم ؛ گنگان ، لالان . ؛صم و ~کران و گنگان .
-
بکم
لغتنامه دهخدا
بکم . [ ب ُ ] (ع ص ) ج ِ اَبکم . (از منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 21) (ناظم الاطباء). گنگ . (غیاث ). بُکمان . رجوع به بکمان شود.- صم و بکم ؛ کران و لالان (گنگان ) : صم بکم عمی فهم لایرجعون . (قرآن 18/2)؛ آنان کر و کورند و از ضلالت خود باز ...
-
ساکت و صامت
لغتنامه دهخدا
ساکت و صامت . [ ک ِ ت ُم ِ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) خاموش و آرام . صم بکم .
-
عمی
لغتنامه دهخدا
عمی . [ ع ُم ْی ْ ] (ع ص ، اِ) ج ِ أعمی ̍ و عَمیاء. رجوع به اعمی و عمیاء شود : من ندانم خیر الاخیر اوصم و بکم و عمی من از غیر او.مولوی .
-
زبان اندر حکم نبودن
لغتنامه دهخدا
زبان اندر حکم نبودن . [زَ اَ دَ ح ُ ن َ دَ ] (مص مرکب ) خارج از موقع و نابجا سخن گفتن . اختیار زبان خود را نداشتن : زبان بریده بکنجی نشسته صم بکم به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم .سعدی (گلستان ).
-
تهدید
لغتنامه دهخدا
تهدید. [ ت َ ] (ع مص ) بیم کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). تهدد. (اقرب الموارد). وعید کردن . (زوزنی ). ترسانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). نیک ترسانیدن . (آنندراج ). بیم کردن . بیم دادن . ترسانیدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)....
-
کروبیان
لغتنامه دهخدا
کروبیان . [ ک َرْ رو ] (ع اِ) فرشتگان مقرب را گویند و ایشان را در عالم هیچ تعلق و تدبیر و تصرفی نیست . (برهان ) (آنندراج ) : پیش بزم مصطفی بین دعوت کروبیان عودسوزان آفتاب و عود کیوان آمده . خاقانی .شو بده انصاف خویش کز همه کروبیان حجره ٔ روح القدس به...
-
زبان بریده
لغتنامه دهخدا
زبان بریده . [ زَ ب ُ دَ /دِ ] (ن مف مرکب ) خاموش . (آنندراج ). خاموش و ساکت شده . (ناظم الاطباء). ملسون . (منتهی الارب ) : آویخته کی بدی ترازوگرزانکه زبان بریده بودی . خاقانی .حالی که بهم رسیده گشتندچون صبح زبان بریده گشتند. نظامی (الحاقی ).زبان بری...
-
دعاء
لغتنامه دهخدا
دعاء. [ دُ ] (ع مص ) خواهانی نمودن . (از منتهی الارب ). رغبت کردن به کسی . (از اقرب الموارد). || خواندن کسی را. (از منتهی الارب ). ندا دادن و فراخواندن کسی را. (از اقرب الموارد).خواندن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (ترجمان القرآن جرج...