کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صمغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
degumming agent
مادۀ صمغزدا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] مادهای که برای جداسازی فسفولیپیدها از روغنها به کار میرود متـ . صمغزدا
-
degum
صمغزدایی کردن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] تصفیۀ روغن خام ازطریق جداسازی فسفولیپیدها از آن
-
با صمغ پوشاندن
دیکشنری فارسی به عربی
راتنج
-
درخت صمغ عربی
دیکشنری فارسی به عربی
خرنوب
-
بنه/ صمغ آن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: ---------- طاری: ----------- طامه ای: ---------- طرقی: ----------- کشه ای: ----------- نطنزی: ----------
-
انزروت/ صمغ آن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: --------- طاری: ----------- طامه ای: --------- طرقی: ----------- کشه ای: ----------- نطنزی: ---------
-
صمغ بادام کوهی
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: ---------- طاری: -------- طامه ای: ---------- طرقی: ǰey کشه ای: ----------- نطنزی: ----------
-
صمغ درخت ارژن
واژهنامه آزاد
صمغ معروف به «زودو» که از نوعی بادام کوهی به نام ارژن (الوک یا بخورک) به دست می آید و مصرف دارویی و صنعتی دارد.
-
واژههای همآوا
-
ثمغ
لغتنامه دهخدا
ثمغ. [ ث َ ] (اِخ ) مالی بود در مدینه عمربن الخطاب را که آنرا وقف کرد و بعضی گویند زمینی بوده است او را و بعضی گفته اند موضعی است به خیبر و بعضی گفته اند اول جائی است که تصدق کرده شد در اسلام . (منتهی الارب ). بعضی از مغاربه آنرا با فتح ثا و میم میخو...
-
ثمغ
لغتنامه دهخدا
ثمغ. [ ث َ ] (ع مص )سرکوفتن . سرشکستن . || سپیدی را به سیاهی آمیختن . || ثمغ راس بحنا؛ نیک رنگ کردن سررا به حنا. || ثمغ راس بدهن ؛ روغن مالیدن به سر. || ثمغ ثوب ؛ نیک سرخ کردن جامه .
-
جستوجو در متن
-
وریز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] variz صمغ؛ نوعی صمغ.
-
راتنج
دیکشنری عربی به فارسی
صمغ کاج , انگم کاج , راتيانه , رزين , صمغ , با صمغ پوشاندن
-
gummy
صمغی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] ویژگی گیاه دارای صمغ یا پوشیده از صمغ
-
سقز
فرهنگ فارسی معین
(سَ قِّ) (اِ.) صمغ ، صمغ درخت .