کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صمغة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صمغة
لغتنامه دهخدا
صمغة. [ ص َ غ َ ] (ع اِ) ریش . || پاره ای از صمغ. (منتهی الارب ).
-
صمغة
لغتنامه دهخدا
صمغة. [ ص َغ َ ] (اِخ ) زمینی است نزدیک احد. (معجم البلدان ).
-
صمغة
لغتنامه دهخدا
صمغة. [ ص ِ م َ غ َ ] (ع اِ) چیزی است خشک که در سوراخ پستان ناقه پیدا شود و چون آن برآید شیر وی خوش مزه و پاکیزه گردد. (منتهی الارب ). رجوع به صِمَغ شود.
-
واژههای همآوا
-
صمقة
لغتنامه دهخدا
صمقة. [ ص َ م َ ق َ ] (ع ص ، اِ) شیر بی مزه . || سبوی سطبر. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
لزاقة
لغتنامه دهخدا
لزاقة. [ ل َزْ زا ق َ ] (ع ص ) چسبنده : فانها صمغة لزاقة (صمغ الانزروت ). (ابن البیطار).
-
صمغ
لغتنامه دهخدا
صمغ. [ ص ِ م َ ] (ع اِ) چیزی است خشک که در سوراخ پستان ناقه پیدا شود و چون آن برآید شیر وی خوشمزه وپاکیزه گردد. (منتهی الارب ). رجوع به صِمَغَة شود.
-
اریدان
لغتنامه دهخدا
اریدان . [ اِ ] (اِخ ) (نهر...) اِریدانوس . نام قدیم شط پو : ویقال ان الذی یسمّی من صمغه [ صمغ شجرة حور رومی ] فی النّهر الذی یسمی اریدانوس یجمد فی النّهر. (ابن البیطار). هردوت در باب صفحات غربی اروپا گوید که نمیتواند چیزی بگوید زیرا اطلاعات صحیحی در...
-
حور رومی
لغتنامه دهخدا
حور رومی . [ ح َ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) درختی است که صمغ آن کاه رباباشد. برگ آنرا با سرکه بمصروع دهند شفا یابد. (آنندراج ) (برهان قاطع). اکیروس و صمغه بالغ فی التسخین . (کتاب مفردات قانون ابوعلی سینا، در رده ٔ حاء مهمله ). و در رده ٔ جیم همان ک...
-
عفن
لغتنامه دهخدا
عفن . [ ع َ ف ِ ] (ع ص ) گوشت بر گردیده بوی و مزه و پوسیده . هرچیز پوسیده و تباه شده از آب که ریزه ریزه جدا گردد. (منتهی الارب ). ریسمان پوسیده از آب . (از اقرب الموارد). گنده و بدبو. (غیاث اللغات ). گندیده . متعفن . منتن . بوی ناک : جهت شمال آن بسته...
-
قراصیا
لغتنامه دهخدا
قراصیا. [ ق َ ] (معرب ، اِ) قراسیا. (ناظم الاطباء).بمعنی قارآسیا باشد که آلوبالو است و آن را آلی بالی و آلوی ابوعلی نیز گویند و آن سه قسم باشد شیرین و ترش و عفص . شیرین آن شکم براند و ترش آن تشنگی را فرونشاند و عفص آن شکم ببندد و معرب آن جراسیا است و...
-
لک
لغتنامه دهخدا
لک . [ ل ُ / ل َ / ل َک ک ] (اِ) صمغ حشیشة یلزق به السکین ، حارّ یابس فی الاولی . (بحر الجواهر). صمغ گیاهی است که به مرو شباهتی دارد و سرخ میباشد. (برهان ). آن دارو باشد که کارد بدان در دسته استوار کنند. (اوبهی ). لکا (توسعاً). دوز. دوژ. دوزه . دوژه ...