کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صمصام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صمصام
/samsām/
معنی
۱. شمشیر برنده.
۲. شمشیری که خم نشود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
صمصام
فرهنگ نامها
(تلفظ: samsām) (عربی) (در قدیم) شمشیر تیز و محکم .
-
صمصام
فرهنگ نامها
شمشیر برنده شمشیری که هرگز خم نمیشود یکی از القاب منجی در ادیان قدیمی
-
صمصام
لغتنامه دهخدا
صمصام . [ ص َ ] (اِخ ) ابن تاج الدولة جعفربن ثقةالدوله یوسف بن عبداﷲ کلبی . وی آخرین امیر از امرای کلبی در جزیره ٔ صقلیه است . بسال 417 هَ . ق .به ولایت رسید. در امارت و انقلاب ها و فتنه ها برخاست و او برابر مشکلات مقاومت کرد، لیکن شورشیان بر وی دست ...
-
صمصام
لغتنامه دهخدا
صمصام . [ ص َ ] (اِخ ) نام شمشیر عمروبن معدیکرب . (منتهی الارب ). واثق بشمشیر عمروبن معدیکرب که صمصام نام داشت زخمی بر احمد زد. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 268). در عقد الفرید و تعلیقات البیان و التبیین نام این شمشیر صمصامة ضبط شده است . رجوع به صمصامة ...
-
صمصام
لغتنامه دهخدا
صمصام . [ ص َ ] (ع اِ) تیغ بران که بازنگردد. (منتهی الارب ). شمشیر بران . (غیاث اللغات ) (دهار) : یکی صمصام اعداکش عدوخواری چو اژدرهاکه هرگز سیر نبود وی ز مغز و از دل اعدا. دقیقی .بر دوست داران دولت خویش گیتی نگه داشته به صمصام . فرخی .ای دریغا چونکه...
-
صمصام
فرهنگ فارسی معین
(صَ) [ ع . ] (اِ.) شمشیر برنده ، تیغی که خم نشود.
-
صمصام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ‹صمامه› [قدیمی] samsām ۱. شمشیر برنده.۲. شمشیری که خم نشود.
-
صمصام
واژهنامه آزاد
شمشیر برنده شمشیری که هرگز خم نمیشود یکی از القاب منجی در ادیان قدیمی
-
واژههای مشابه
-
صمصام کندی
لغتنامه دهخدا
صمصام کندی . [ ص َ ک َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر که در 16 هزارگزی جنوب باختری ورزقان و 4500 گزی ارابه رو تبریز به اهر واقع است .کوهستانی ، معتدل . سکنه ٔ آن 463 تن است . آب آن از چشمه و رودخانه ٔ نهند. محصول آنجا غلات ، ح...
-
صمصام آباد
لغتنامه دهخدا
صمصام آباد. [ ص َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان پیشکوه بخش تفت شهرستان یزد که در 20 هزارگزی باختر تفت واقع است ، متصل به جاده ٔ تفت . کوهستانی معتدل . دارای 60 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان کرباس بافی...
-
صمصام الدولة
لغتنامه دهخدا
صمصام الدولة. [ ص َ مُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) رجوع به ابوکالنجار مرزبان بن فناخسره ... شود.
-
صمصام الدین
لغتنامه دهخدا
صمصام الدین . [ ص َ مُدْ دی ] (اِخ ) از حکام لر کوچک که پس از حسام الدین عمربک به حکومت لرستان رسید و بسال 695 هَ . ق . کشته شد. (تاریخ گزیده چ عکسی ص 556).
-
صمصام السلطنه
لغتنامه دهخدا
صمصام السلطنه . [ ص َ مُس ْ س َ طَ ن َ ] (اِخ ) نجفقلی خان فرزند حسینقلی خان ایلخانی و از سران ایل بختیاری است که در قیام علیه استبداد و برقراری مشروطیت خدمات شایانی کرده است . هنگامی که محمدعلی شاه با طرفداران مشروطیت به مخالفت برخاست ، مشروطه خواها...
-
صمصام الممالک
لغتنامه دهخدا
صمصام الممالک . [ ص َ مُل ْ م َ ل ِ ] (اِخ ) شیرمحمدخان از سران ایل سنجابی و در حدود سال 1260 هَ . ق . متولد و بسال 1334 هَ . ق . درگذشت . (مجله ٔ یادگار شماره ٔ سوم سال پنجم ).