کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صمت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صمت
/sa(o)mt/
معنی
خاموش شدن؛ ساکت شدن؛ خاموشی؛ سکوت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
خاموشی، خموشی، سکوت ≠ گویایی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
صمت
واژگان مترادف و متضاد
خاموشی، خموشی، سکوت ≠ گویایی
-
صمت
لغتنامه دهخدا
صمت . [ ص َ ] (ع مص ) خاموش بودن . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). خاموش شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). سکوت . || بسته شدن زبان مریض . (منتهی الارب ). || خاموشی . (منتهی الارب ) (دهار) (غیاث اللغات ). مقابل ذکر.
-
صمت
فرهنگ فارسی معین
(صُ یا صَ) [ ع . ] (اِمص .) سکوت ، خاموشی .
-
صمت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: صَمت] [قدیمی] sa(o)mt خاموش شدن؛ ساکت شدن؛ خاموشی؛ سکوت.
-
صمت
واژهنامه آزاد
(صَمت) معنی صمت در فرهنگ لغت عربی-فارسی المعانی صَمَتَ:صَمْتاً و صُمُوتاً و صُمَاتاً:ساکت و یا خاموش شد . صَمَّتَ:تَصْمِیتاً [ صمت ]:ساکت شد - هُ:او را ساکت کرد .
-
واژههای مشابه
-
صوم صمت
لغتنامه دهخدا
صوم صمت . [ ص َ م ِ ص ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به صوم الصمت شود.
-
واژههای همآوا
-
سمت
واژگان مترادف و متضاد
۱. جانب، جهت، سو، طرف، ناحیه ۲. صورت، فرم، هیئت
-
سمت
واژگان مترادف و متضاد
۱. شغل، عنوان، مقام، منصب ۲. نشان، علامت، اثر داغ، داغجا
-
سمط
واژگان مترادف و متضاد
۱. رشته، عقد، گردنبند ۲. رده، رسته
-
سمت
فرهنگ واژههای سره
راستا
-
صمة
لغتنامه دهخدا
صمة. [ ص ِم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن طفیل بن قرة القشیری از شعرای عصر اموی است و در بادیةالعراق سکونت داشت و به شام منتقل گشت ، سپس به غزای دیلم رفت و در حدود سال 95 هَ . ق . در طبرستان درگذشت . (از الاعلام زرکلی ص 435).
-
صمة
لغتنامه دهخدا
صمة. [ ص ِم ْ م َ ] (ع ص ) مرد دلاور. دلیر. (مهذب الاسماء). || (اِ) شیر بیشه . || مار نر. || خارپشت ماده . || سربنده قارورة. ج ، صِمَم .
-
سمت
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) راهی را در پیش گرفتن . 2 - به راه درست و میانه راه رفتن . 3 - (اِ.) راه ، روش . 4 - قصد. 5 - طرف ، جانب . ج . سموت .