کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صم
/som[m]/
معنی
۱. [جمعِ صَمّاء] = صما
۲. [جمعِ اَصَمّ] = اصم
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
صم
لغتنامه دهخدا
صم . [ ص َم م ] (ع مص ) کر شدن و نشنیدن . (منتهی الارب ). || وقولهم صمت حصاة بدم ؛ یعنی کثرت خون بحدی است که اگر سنگریزه را اندازی شنیده نشود آنرا آوازی چرا که بر زمین نمی افتد. و قول امروءالقیس صمی ابنةالجبل از این معنی است و مراد از ابنةالجبل آواز ...
-
صم
لغتنامه دهخدا
صم . [ ص ِم م ](ع اِ) شیر بیشه . || بلا. (منتهی الارب ).
-
صم
لغتنامه دهخدا
صم . [ ص ُم م ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَصَم ّ و صَمّاء. (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). ناشنوایان . کَران . کَرها : زبان بریده به کنجی نشسته صم ٌبُکم به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم . سعدی .به تهدید اگر برکشد تیغ حکم بمانند کروبیان صم و بکم . سعد...
-
صم
فرهنگ فارسی معین
(صُ مّ) [ ع . ] (ص .) ج . اصم ؛ کرها. ؛ ~ñ بکم کر و لال . مجازاً به معنی کاملاً خاموش و ساکت .
-
صم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صمّ] [قدیمی] som[m] ۱. [جمعِ صَمّاء] = صما۲. [جمعِ اَصَمّ] = اصم
-
واژههای مشابه
-
صُمٌّ
فرهنگ واژگان قرآن
کر- ناشنوا
-
صم بکم
لغتنامه دهخدا
صم بکم . [ ص ُم ْ مُم ْ ب ُ ] (ع ص مرکب ، از اتباع ) از اتباع است . ج ِ اصم و ابکم . کران و گنگان . مأخوذ است از آیات 18، 171 سوره ٔ بقره : صم بکم عمی فهم لایرجعون (لایعقلون ) : زبان بریده به کنجی نشسته صم بکم به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم . سعد...
-
صم بکم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، قید) sommonbokm [عربی: صمٌ بکمٌ]۱. کر و لال: ◻︎ زبانبریده به کنجینشسته صمٌ بکم / به از کسی که زبانش نباشد اندر حکم (سعدی: ۵۳).۲. [مجاز] خاموش؛ ساکت.۳. (قید) با حالت خاموشی و سکوت؛ خاموش.
-
صم و بکم
لغتنامه دهخدا
صم و بکم . [ ص ُم ْ مُن ْ وَ ب ُ ] (ع ترکیب عطفی ، ص مرکب ) کران و گنگان . این هر دو لفظ جمع اصم و ابکم است و استعمال جمع بجای مفرد برای مبالغه باشد در کثرت یا آنکه فارسیان بعض جاها صیغه ٔ جمع در مقام مفرد استعمال کنند، چنانکه حور که جمع حورا باشد. (...
-
صم بکم نشستن
لغتنامه دهخدا
صم بکم نشستن . [ ص ُم ْ مُم ْ ب ُ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) سخت خاموش نشستن . رجوع به کلمه ٔ فوق شود.
-
صُم و بُکم
فرهنگ گنجواژه
ساکت.
-
واژههای همآوا
-
سم
واژگان مترادف و متضاد
حافر، ناخن حیوانات
-
سم
واژگان مترادف و متضاد
حمه، رز، زهر، شرنگ، شوکران، هلاهل ≠ پادزهر