کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صلیب سرخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صلیب سرخ
لغتنامه دهخدا
صلیب سرخ . [ ص َ ب ِ س ُ ] (اِخ ) رجوع به صلیب احمر شود.
-
صلیب سرخ
واژهنامه آزاد
(صَ بِ سُ)؛ عنوان سازمانی بین المللی که برای کاهش آلام انسانی و حفظ و پیشرفت بهداشت عمومی، و برطبق موافقتنامۀ ژنو (1864) و همکاری 16 کشور و مساعی ژ.ه.دونان سویسی تشکیل شد. در سال 1963، در 88 کشور، جمعیت داوطلبان صلیب سرخ (Red cross) وجود داشت که در ...
-
واژههای مشابه
-
صليب
دیکشنری عربی به فارسی
صليب , خاج , حد وسط , ممزوج , اختلاف , تقلب , قلم کشيدن بر روي , گذشتن , عبور دادن , مصادف شدن , قطع کردن , خلاف ميل کسي رفتار کردن , پيودن زدن
-
صلیب اکبر
لغتنامه دهخدا
صلیب اکبر. [ ص َ ب ِ اَ ب َ ] (اِخ ) کنایه از تقاطع خط استوا است با خط محور که خط شمال و جنوب باشد و تقاطع میل شمالی و میل جنوبی و تقاطع فلک تدویر را نیز گویند. (از برهان ).
-
صلیب بادپروا
لغتنامه دهخدا
صلیب بادپروا. [ ص َ ب ِ پ َرْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چوب چهارگوشه که در تابدانها بجهت منع دخول حیوانات سازند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
صلیب جنوبی
لغتنامه دهخدا
صلیب جنوبی . [ ص َ ب ِ ج َ ] (اِخ ) صورت فلکی بزرگ در نیم کره ٔ جنوبی که از چهارستاره ٔ سیار درخشان که بطور منظم قرار گرفته اند و هفت ستاره ٔ دیگر که نوری اندک دارند تشکیل شده است .
-
صلیب شکسته
لغتنامه دهخدا
صلیب شکسته . [ ص َ ب ِ ش ِ ک َ ت َ/ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) به فرانسه آن را گامه می گویند و آن صلیب انموذجی است که نیز گامادیون می نامند بشکل گامای یونانی بسمت راست (سوستیکا) یا بسمت چپ (سواستیکا) برگشته است . در میان ملل آریائی این علامت سابقه...
-
صلیب عیسی
لغتنامه دهخدا
صلیب عیسی . [ ص َ ب ِ سا ] (اِخ ) رجوع به صلیب شود.
-
صلیب کشیدن
لغتنامه دهخدا
صلیب کشیدن . [ ص َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) رسم کردن صلیب بر سینه یا بر جائی ، و رسم کردن صلیب بر سینه نشانه ٔ استعاذه و نیایش به خدا است . رجوع به صلیب شود.
-
صلیب الجنوبی
لغتنامه دهخدا
صلیب الجنوبی . [ ص َ بُل ْ ج َ ] (اِخ ) رجوع به صلیب جنوبی شود.
-
صلیب پرست
لغتنامه دهخدا
صلیب پرست . [ ص َ پ َ رَ ] (نف مرکب ) چلیپاپرست . خاج پرست . ترسا. نصرانی . مسیحی . عیسوی . رجوع به صلیب شود.
-
عود صلیب
لغتنامه دهخدا
عودصلیب . [ دِ ص َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فاوانیا. عودالصلیب . رجوع به عودالصلیب شود : نیاز را بکف و کلک تو علاج کنندچنانکه عارضه ٔ صرع را به عود صلیب . ادیب صابر.اثر عود صلیب و خط ترساست خطاور مسیحید، که در عین خطایید همه . خاقانی .فلک چو عود صل...
-
Crux, Cru, Southern Cross
صلیب جنوبی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] کوچکترین صورت فلکی آسمان و نزدیکترین آرایش ستارهای بارز به قطب جنوب آسمان
-
صلیب عیسی
دیکشنری فارسی به عربی
صورة المسيح المصلوب