کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صلفاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صلفاء
لغتنامه دهخدا
صلفاء. [ ص َ ] (ع ص ، اِ) سنگ تابان . || زمین درشت سخت . (منتهی الارب ). زمین سخت . (مهذب الاسماء). || سنگ با زمین برابر شده . (منتهی الارب ). صفاة قد استوت فی الارض . (اقرب الموارد).
-
صلفاء
لغتنامه دهخدا
صلفاء. [ ص ُ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صَلِف . رجوع به صلف شود.
-
صلفاء
لغتنامه دهخدا
صلفاء.[ ص ِ ] (ع ص ، اِ) زمین درشت و سخت . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
صلف
لغتنامه دهخدا
صلف . [ ص َ ل ِ ] (ع ص ) مرد لافی . ج ، صَلافی ، صُلَفاء، صَلِفین . (منتهی الارب ).
-
اصلف
لغتنامه دهخدا
اصلف . [ اَ ل َ ] (ع ص ) زمین سخت . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). مکان اصلف ؛ درشت و خشن . (ناظم الاطباء). مؤنث : صَلْفاء. ج ، اصالف . (منتهی الارب ).- امثال : اصلف من جوزتین فی غرارة .اصلف من ملح فی ماء .
-
تابان
لغتنامه دهخدا
تابان . (نف ) (از تابیدن و تافتن ) روشن و براق . (آنندراج ). صفت مشبهه از مصدر تابیدن بمعنی روشنی دهنده و جلادار. (فرهنگ نظام ). بهی ّ (ملحض اللغات حسن خطیب )دزی گوید: در فارسی صفت است ، در دمشق مانند اسم بکار رفته است بمعنی «درخشش تیغه » و همچنین بم...
-
برابر
لغتنامه دهخدا
برابر. [ ب َ ب َ ] (ص مرکب ) بالسویه . علی السویه . به تساوی . (یادداشت مؤلف ). || معادل . مساوی . طبق . طَبَق . (منتهی الارب ). موافق . یکسان . هذا طبقه و طَبَقه ، این برابر اوست . (از منتهی الارب ). همسان : برابر نیارم زدن با تو گوی بمیدان هماورد ...
-
درشت
لغتنامه دهخدا
درشت . [دُ رُ ] (ص ) زبر. زمخت . خشن . مقابل نرم و لین . اخرش . (تاج المصادر بیهقی ). اخشب . اِرْزَب ّ. (منتهی الارب ). اقض . (تاج المصادر بیهقی ). اقود. اکتل . (منتهی الارب ). ثقنة. (دهار). جادس .جاسی ٔ. جحنش . جرعب . جشیب . جلحمد. جِلَّوذ. خَشِب . ...