کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صلصلة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صلصلة
لغتنامه دهخدا
صلصلة. [ ص َ ص َ ل َ ] (ع اِ) باقیمانده ٔ آب در تک حوض . (منتهی الارب ). آب اندک در آبگیر ایستاده . (دهار). || بانگ لگام . (منتهی الارب ). آواز زنجیر و آهن و جرس . (غیاث اللغات ). بانگ درای . (نصاب ). بانگ زنگ . رجوع به صلصلةالجرس شود. || (مص ) بانگ ...
-
صلصلة
لغتنامه دهخدا
صلصلة. [ ص ُ ص ُ ل َ ] (اِخ ) آبی است محارب را قرب ماوان . نصر گوید:گمان دارم بین ماوان و ربذه است . (معجم البلدان ).
-
صلصلة
لغتنامه دهخدا
صلصلة. [ ص ُ ص ُ ل َ ] (ع اِ) کبوتر. || موی فراهم آمده بر سر. || باقیمانده ٔ آب در تک حوض . (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
صلصله
فرهنگ فارسی معین
(صَ لْ صَ لَ یا لِ) [ ع . صلصلة ] (اِ.) 1 - صدای جرس . 2 - صدای به هم خوردن زیور یا آهن و زنجیر.
-
صلصله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: صلصلَة] [قدیمی] salsale بانگ؛ فریاد.
-
واژههای همآوا
-
سلسلة
لغتنامه دهخدا
سلسلة. [ س َ س َ ل َ ] (ع مص ) پیوستگی چیزی بچیزی . (آنندراج ) (منتهی الارب ). پیوسته کردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || روان کردن آب را. (آنندراج ). || (اِ) پاره ٔ دراز از کوهان . (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
ثلثلة
لغتنامه دهخدا
ثلثلة. [ ث َ ث َ ل َ ] (ع مص ) ویران کردن به این که بن را برآورد: ثلثلة تراب ، ثَل ِّ تراب .
-
جستوجو در متن
-
مصلصل
لغتنامه دهخدا
مصلصل . [ م ُ ص َ ص َ ] (ع مص ) بانگ و فریاد کردن . (منتهی الارب ). صلصلة. || بازگردانیدن آواز را در حلق .(منتهی الارب ). صلصلة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
-
صلصلةالجرس
لغتنامه دهخدا
صلصلةالجرس . [ ص َ ص َ ل َ تُل ْ ج َ رَ ] (ع اِ مرکب ) (اصطلاح تصوف ) انکشاف صفت قادریت است ، و آن چنان است که بنده ٔ الهی چون خواست به حقیقت قاهریه متحقق شود در آغاز صلصله ٔ جرس برای وی آشکار گردد و امری را یابد که او را به طریق قوه ٔ عظیمیت مقهور م...
-
زلنگ زلنگ
لغتنامه دهخدا
زلنگ زلنگ . [ زَ ل َزَ ل َ / زِ ل َ زِ ل َ / زِ ل ِ زِ ل ِ ] (اِ صوت ) حکایت صوت زنگ و زنگوله . آواز زنگ . صلصلة. بانگ درا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
صلیل
لغتنامه دهخدا
صلیل . [ ص َ ] (ع مص ) فریاد کردن . || دراز شدن آواز لجام و اگر در صوت تو هم ترجیع باشد صَلْصَلَة گویند. رجوع به صلصلة شود. || شنیده شدن آواز بیض وقت کوفتن . (منتهی الارب ). والبیض فی هام الکماة صلیل . (اقرب الموارد). || بانگ کردن میخ در وقت فروبردن ...
-
بانگ کردن
لغتنامه دهخدا
بانگ کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آواز کردن . (ناظم الاطباء). فریاد کردن . بانگ برآوردن . صخب . اصلاق . اعجاج . عجیج . عج . صیحان . صیاح . صدید. صرخ . صراخ . هبیب . عزیف . زجل . قلقلة.کشکشة. سلق . (منتهی الارب ). هتف . (تاج المصادر بیهقی ). انتجاج . ...