کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صلصال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صلصال
/salsāl/
معنی
۱. گِل خشکیده.
۲. گِلی که از آن ظرف سفالی ساخته باشند و هنوز پخته نشده باشد.
۳. گِل مخلوط با ریگ.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
صلصال
لغتنامه دهخدا
صلصال . [ ص َ ] (ع ص ، اِ) گل نیکو یا به ریگ آمیخته یا گل که هنوز سفال نساخته باشند آن را. (منتهی الارب ). گل با ریگ آمیخته . (غیاث اللغات ). گل خشک . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). گل خشک ناپخته مخلوط به ریگ : از بر سنگ ورا راه نیارم که همی سنگ زیر سم او...
-
صلصال
فرهنگ فارسی معین
(صَ) [ ع . ] (اِ.) گِل خشک .
-
صلصال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] salsāl ۱. گِل خشکیده.۲. گِلی که از آن ظرف سفالی ساخته باشند و هنوز پخته نشده باشد.۳. گِل مخلوط با ریگ.
-
واژههای مشابه
-
صَلْصَالٍ
فرهنگ واژگان قرآن
گِل خشکیده که وقتي زير پا مي رود صدا مي کند(اصل معناي صلصال عبارت است از صدايي که از هر چيز خشکي چون ميخ و امثال آن به گوش برسد ، و اگر گل خشکيده را هم صلصال گفتهاند که در قرآن هم آمده من صلصال کالفخار و من صلصال من حماء مسنون - از گل خشکيدهاي از لاي...
-
واژههای همآوا
-
سلسال
واژگان مترادف و متضاد
شیرین، زلال، گوارا(آب)
-
سلسال
لغتنامه دهخدا
سلسال . [ س َ ] (ع ص ، اِ) آب شیرین و خوشگوار. (آنندراج ) (غیاث ). آب آسان گوارا. (دهار). آب شیرین و روشن و سرد که بگلو روان شود. (ناظم الاطباء). || آب صافی . (آنندراج ) (غیاث ). || می نرم روان فروشونده بگلو. (ناظم الاطباء).
-
سلسال
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ ع . ] (اِ. ص .) آب روان و گوارا.
-
ثلثال
لغتنامه دهخدا
ثلثال . [ ث َ ] (ع اِ) نوعی از شور گیاه .
-
سلسال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ‹سلسل، سلاسل› [قدیمی] salsāl ۱. آب روان و گوارا.۲. می خوشگوار.
-
صَلْصَالٍ
فرهنگ واژگان قرآن
گِل خشکیده که وقتي زير پا مي رود صدا مي کند(اصل معناي صلصال عبارت است از صدايي که از هر چيز خشکي چون ميخ و امثال آن به گوش برسد ، و اگر گل خشکيده را هم صلصال گفتهاند که در قرآن هم آمده من صلصال کالفخار و من صلصال من حماء مسنون - از گل خشکيدهاي از لاي...
-
جستوجو در متن
-
صلاصل
لغتنامه دهخدا
صلاصل . [ ص َ ص ِ ] (ع اِ) ج ِ صُلصُل . فاخته . (غیاث اللغات ) (دهار). ج ِ صَلصال . رجوع به صلصال شود. || موهای پیشانی اسب . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || قدحها. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
افراسیاب
لغتنامه دهخدا
افراسیاب . [ اَ ] (اِخ ) غار...، نام غار افسانه ای که محل شمامه ٔ جادو بوده است . در اسکندرنامه آمده است : چون صلصال خبردار شد از اشکنجه کردن مهترنسیم ، ازشهر خطا بیرون آمده داخل در غار افراسیاب شد در پیش شمامه ٔ جادو رسید. (از سبک شناسی بهار ج 3 ص 2...