کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صلحباور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
صُّلْحُ
فرهنگ واژگان قرآن
صلح - آشتی
-
صلح
دیکشنری فارسی به عربی
سلام
-
democrat
مردمباور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] فرد معتقد به مردمسالاری متـ . دموکرات
-
باور کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ایمانآوردن، پذیرفتن، راست پنداشتن، قبول کردن ≠ نپذیرفتن ۲. اعتقاد داشتن، ایمان داشتن، باورداشتن، عقیده داشتن
-
sacramentalist, sacramentarian
قدسیباور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جامعهشناسی] کسی که قائل به تقدسگرایی است
-
نیک باور
لغتنامه دهخدا
نیک باور. [ وَ ] (ص مرکب ) خوش باور. نیک اعتقاد.
-
womanist
زنباور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مطالعات زنان] ویژگی کسی که برای قابلیتهای زنان احترام قائل است و به آنها اعتماد دارد و آنها را میستاید
-
امام باور
لغتنامه دهخدا
امام باور. [ اِ وَ ] (اِخ ) دهی است از بخش قلعه ٔزرس شهرستان اهواز، واقع در 17 هزارگزی قلعه ٔ زرس . در جلگه قرار گرفته و گرمسیر است . دارای 125 تن سکنه است . آب آن از چاه و قنات تأمین میشود و محصولش غلات و صیفی و شغل مردم زراعت و گله داری و صنایع دس...
-
باور آمدن
لغتنامه دهخدا
باور آمدن . [ وَ م َ دَ ] (مص مرکب ) قبول کردن . پذیرفتن . راست پنداشتن . باور کردن : نشان داده بود از پدر مادرت ز بهر چه نامد همی باورت ؟ فردوسی . || پذیرفته آمدن . قبول افتادن . باور افتادن : ای برادر گر ببینی مر مراباورت ناید که من آن ناصرم . ناصر...
-
باور افتادن
لغتنامه دهخدا
باور افتادن . [ وَ اُ دَ ] (مص مرکب ) باور افتادن کسی را؛ مورد قبول قرار گرفتن او. پذیرفته شدن . باور آمدن : تو و دوری ز غیر استغفر اﷲ از محالاتست عجب گر با وجود ساده لوحی باورم افتد.باقر کاشی (از آنندراج ).
-
باور داشتن
لغتنامه دهخدا
باور داشتن . [ وَ ت َ ] (مص مرکب )استوار داشتن . راست پنداشتن . قبول داشتن . پذیرفتن . (ناظم الاطباء). تصدیق کردن ایمان داشتن : به گرد دروغ آنکه گردد بسی ازو راست باور ندارد کسی . اسدی .چو دیوانه ٔ میخواره هر چت بگویدنه بر بد نه بر نیک باور مدارش . ن...
-
باور شدن
لغتنامه دهخدا
باور شدن . [ وَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) (... کسی چیزی را) پذیرفتن . قبول کردن . قبول خاطرکسی قرارگرفتن : کنون باورم شد که او این بگفت که گردون گردان چه دارد نهفت . فردوسی .دگر ره دید آن مه را پدیدارنمیشد باورش کان هست دلدار. نظامی .هرگزم این گمان نبد با ...
-
باور کردن
لغتنامه دهخدا
باور کردن . [ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مقرون به یقین ساختن . تردد برطرف کردن . (از فرهنگ رشیدی ). یقین کردن . معتقد شدن که چنین است . (یادداشت مؤلف ). به راست داشتن شنوده ای . راست داشت گفتاری . استوار داشتن . عقیده پیدا کردن . اعتقاد پیدا کردن . معتق...
-
باور کردنی
لغتنامه دهخدا
باور کردنی . [ وَ ک َ دَ ] (ص لیاقت ) قبول کردنی . پذیرفتنی . درخور باور. درخور قبول . که باور توان کرد. که توان پذیرفت : باور کردنی نیست که مردی از چهل ذرع ارتفاع بیفتد و آسیب نبیند.
-
باور گشتن
لغتنامه دهخدا
باور گشتن . [ وَ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) مورد قبول قرار گرفتن . پذیرفته شدن . باور افتادن . باور آمدن : تو چنان زی که اگر نیز دروغی گویی راست گویان جهان را ز تو باور گردد. (از قابوسنامه ).مرا چنان معلوم شد که ایشان را باور گشته است که این پادشاه عاجز گش...