کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صلت دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صلت دادن
لغتنامه دهخدا
صلت دادن . [ ص ِ ل َ دَ ] (مص مرکب ) جایزه دادن . عطا دادن : داود سواران را صلت داد و گفت تاپیل سوی نشابور برند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 579).یا صلت ده به آشکار مرایا به پنهان قصیده بازفرست . خاقانی .و نذر کن که صدقه و صلت به درویشان و مستحقان دهی . (س...
-
واژههای مشابه
-
صلت فرستادن
لغتنامه دهخدا
صلت فرستادن . [ ص ِ ل َ ف ِ رِ دَ ] (مص مرکب ) جایزه برای کسی فرستادن . پاداش فرستادن : زین صلت کو قصاص کشتن راست من شدم زنده تا فرستادی .خاقانی .
-
اصحاب صلت
لغتنامه دهخدا
اصحاب صلت .[ اَ ب ِ ص َ ] (اِخ ) پیروان عثمان بن ابی الصلت یا صلت بن ابی الصلت بودند که از فرقه ٔ عجارده منشعب شدند و خود بدعتهای دیگری ساختند. رجوع به صلتیه و عثمان بن ابی الصلت و ملل و نحل شهرستانی چ مطبعه ٔ حجازی قاهره ج 1 ص 202 و التبصیر ص 33 و ا...
-
بی صلت
لغتنامه دهخدا
بی صلت . [ ص ِ ل َ ] (ص مرکب ) (از: بی + صلت = صلة) بی صله . بدون جایزه . بی پاداش : بی صلت و مشاهره این چنین قصیده گفت تواند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 387). رجوع به صلت و صله شود.
-
جستوجو در متن
-
صله دادن
لغتنامه دهخدا
صله دادن . [ ص ِ ل َ / ل ِ دَ ] (مص مرکب ) جایزه دادن . پاداش دادن . احسان کردن . اجازه . رجوع به صلت و صله شود.
-
اصلات
لغتنامه دهخدا
اصلات . [ اِ ] (ع ص ) مرد دلاور و کاربُردر نیازمندیها و آماده برای انجام دادن آنها. (از قطر المحیط). اِصلیت . اَصلتی . صَلت . صلتان . مِصْلَت . مصلات . منصلت . (قطر المحیط) (المنجد). و رجوع به لغات مذکور و المنجد و قطر المحیط و اقرب الموارد شود.
-
روزی دادن
لغتنامه دهخدا
روزی دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) رزق . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن ) : آنکه جان بخشید و روزی داد و چندین لطف کردهم ببخشاید چو مشتی استخوان بیند رمیم . سعدی .جمله را رزاق روزی میدهدقسمت هریک به پیشش می نهد. سعدی . || جیره دادن . وظیفه دادن . مواج...
-
صلة
لغتنامه دهخدا
صلة. [ ص ِ ل َ ] (ع مص ) صِلَت .پیوستن . (غیاث اللغات ) (مقدمه ٔ لغت میر سیدشریف ) ضدفصل . پیوسته شدن . || احسان کردن کسی را به مالی . (اقرب الموارد). || عطا دادن . (غیاث اللغات ). || (اِ) عطیه . جایزه . احسان . انعام . ج ، صلات : این بوالقاسم کنیزک ...
-
اجری
لغتنامه دهخدا
اجری . [ اِ ] (از ع ، اِ) مستمری . مقرری . جیره . وظیفه و راتبه . جنسی که بلشکریان و جز آنان میداده اند. آن را اجراء و اجرا و جری و جیره نیز گویند : و ابوبکر اجری از مسطح بن اثاثه بازگرفته بود و گفت من چندین گاه او را بپروردم و او فرزندمرا سخن زشت گف...
-
برده
لغتنامه دهخدا
برده . [ ب ُ دَ ] (اِخ ) البردةنام برده ایست که حضرت رسول صلوات اﷲ علیه آنرا به کعب بن زهیر شاعر صلت داد و معاویه از او بخرید و خلفایکی پس از دیگری بارث بردند. (مفاتیح ). برده ٔ پیغمبر اسلام که آنرا آنحضرت بعنوان صله ٔ قصیده ٔ مدحیه ٔ کعب بن زهیر به ...
-
رفع کردن
لغتنامه دهخدا
رفع کردن . [ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بلند کردن و افراشتن و برداشتن . (ناظم الاطباء). بلند کردن . بالا بردن . || ترقی دادن . || برطرف کردن . زایل کردن . (فرهنگ فارسی معین ). نشاندن . برنشاندن . بر داشتن : رفع کردن عطش و دردسر؛ نشاندن و بر طرف کردن آن د...
-
گزاردن
لغتنامه دهخدا
گزاردن . [ گ ُ دَ ] (مص ) (از: گزار + دن ، پسوند مصدری ). گزاریدن . گزاشتن . جزو اول ویچار (شرح کردن ، توضیح دادن )، سانسکریت ویچاریتی (سنجیدن ، تأمل کردن ، وارسی کردن )، ویچارا (تأمل ، سنجیدن )، ویچارانا (تأمل ، شرح دادن )، پهلوی ویچاریشن ویچارتن...
-
اعاده
لغتنامه دهخدا
اعاده . [ اِ دَ ] (ع مص ) مکرر کردن . (فرهنگ نظام ). دوباره . (ناظم الاطباء). مکرر کردن : دیروز هرچه مطلب خود را اعاده کردم کسی گوش نداد. (فرهنگ نظام ). تکرار کردن . از نو کردن . از سر کردن . بار دوم کردن . باز کردن . (یادداشت مؤلف ) : یکی از ملوک ر...