کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صلات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سلعت
فرهنگ فارسی معین
(س عَ) [ ع . سلعة ] (اِ.) متاع ، کالای تجارت .
-
سلعت
فرهنگ فارسی معین
(سَ عَ) [ ع . سلعة ] (اِ.) 1 - سر - شکستگی هر مقدار که باشد؛ ج . سلعات ، سلاع . 2 - آن که پوست بشکافد. 3 - آژخ که بی درد بر اندام پدید آید. 4 - خنازیر.
-
صَّلاَةِ
فرهنگ واژگان قرآن
نماز(در اصل به معناي دعا است)
-
جستوجو در متن
-
نماز
واژگان مترادف و متضاد
دعا، صلات، فریضه، نیایش
-
فریضه
واژگان مترادف و متضاد
۱. صلات، نماز ۲. تکلیف، وظیفه ۳. لازم، واجب
-
صلوات
فرهنگ فارسی معین
(صَ لَ) [ ع . ] (اِ.) جِ صلات (صلاة ) ؛ 1 - نمازها. 2 - دعاها. 3 - درودها. 4 - اللهم صلی علی محمد وآله محمد.
-
تارک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] tārek ترککننده؛ رهاکننده.〈 تارک دنیا: کسی که دنیا را ترک کند و گوشهنشین شود؛ زاهد؛ پارسا.〈 تارک صلات: ‹تارکالصلوة› کسی که نماز را ترک کند؛ آنکه نماز نگزارد.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد. معروف بأبن مدبر کاتب . او بنقله ٔ کتب بعربی از مال خویش صلات میداد و افضال وی در حق آنان بسیار بود. (عیون الانباء ج 1 ص 206).
-
احمدی
لغتنامه دهخدا
احمدی . [ اَ م َ ] (اِخ ) یکی از قدمای شعرای عثمانی است از مردم کرمیان یا سیواس بزمان یلدرم بایزیدخان . او را منظومه ای است بنام اسکندرنامه که بنام پسر بایزید شاهزاده سلیمان کرده است و او مدح تیمور لنگ نیز گفته و صلات یافته است . (قاموس الاعلام ).
-
صلوات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] salavāt ۱. [جمعِ صلاة و صلوة] = صَلات۲. درود خاص بر پیغمبر اسلام و خاندان او؛ ذکر «اللّهم صلّ علی محمد و آل محمد».۳. [مجاز] درودها؛ تحیتها.
-
کرامت فرمودن
لغتنامه دهخدا
کرامت فرمودن . [ ک َ م َ ف َ دَ ] (مص مرکب ) کرامت کردن . (فرهنگ فارسی معین ). بخشیدن . عطا کردن : پس صلات و صدقات به مستحقان کرامت فرمود. (ظفرنامه ٔ یزدی چ امیر کبیر ص 364). || قبول نمودن . (ناظم الاطباء). رجوع به کرامت کردن و کرامت شود.
-
استاتیوس
لغتنامه دهخدا
استاتیوس . [ اِ ] (اِخ ) اِستاس . یکی از مشاهیر شعرای باستانی روم . مولد او بسال 61 م . در شهر ناپل و وفات در سنه ٔ 96 بوده است و او در زمان حیات بسیار مشهور بود و صلات گرانبها از ممدوحین خود درمی یافت . چندین منظومه و قصائد و مدایح بسیار دارد. آثار ...
-
ذاتی
لغتنامه دهخدا
ذاتی . (اِخ ) یکی از مشاهیر شعرای عثمانی از مردم بالیکسر. نامش عوض . متولد 876 او در اوایل عمر شغل کفشدوزی می ورزید و پس از آنکه به اسلامبول رفت قصائدی در مدح سلطان بایزیدخان ثانی و اکابر معاصر بگفت و جوائزی بوی دادند و از آنگاه ببعد با صلات شعر خود ...
-
ابوالحرث
لغتنامه دهخدا
ابوالحرث . [ اَ بُل ْ ؟ ] (اِخ ) لیث بن سعدبن عبدالرحمن اصفهانی . قاضی و امام اهل مصر در فقه و حدیث . و شافعی گفته است لیث بن سعد افقه از مالک است . دخل او به سال پنج هزار دینار بود و عمده ٔ آن در صلات و عطیات صرف میکرد. منصوربن عمار گوید وقتی نزد لی...
-
حجناء
لغتنامه دهخدا
حجناء. [ ح َ ] (اِخ ) یکی از مشاهیر شاعرات . دختر ابوالحجناء شاعر. او بصحابت پدر بخدمت مهدی خلیفه رسید و قصاید بسیار در مدح خلیفه گفت و خلیفه او را صلات و انعامات داد. دو بیت ذیل از قصیده ٔ او در وصف نزهتگاه خلیفه موسوم بعیسی آباد است :اب عیش و لذة و...