کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صقیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صقیل
/saqil/
معنی
زدوده و جلادادهشده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
صقیل
فرهنگ فارسی معین
(صَ) [ ع . ] 1 - (ص .) زدوده شده ، جلا یافته . 2 - (اِ.) شمشیر زدوده .
-
صقیل
لغتنامه دهخدا
صقیل . [ ص َ ] (اِخ ) حجاج بن ابی زید واسطی مکنی به ابو یوسف . رجوع به ابویوسف حجاج شود.
-
صقیل
لغتنامه دهخدا
صقیل . [ ص َ ] (اِخ ) رجوع به ابوالکمیت الصقیل ... شود.
-
صقیل
لغتنامه دهخدا
صقیل . [ ص َ ] (ع ص ) زدوده . (منتهی الارب ). زدوده شده و روشن . (غیاث اللغات ). روشن کرده . مهره زده . مصقول ؛ شمشیر صقیل . (منتهی الارب ). تیغ زدوده . (مهذب الاسماء) : رای رازنده تو بجهاندی و بزدودی همی زنگ کفر از روی بیدینان به صمصام صقیل . فرخی ....
-
صقیل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] saqil زدوده و جلادادهشده.
-
واژههای مشابه
-
صقيل
دیکشنری عربی به فارسی
لعاب , لعاب شيشه , مهره , برق , پرداخت , لعابي کردن , لعاب دادن , براق کردن , صيقل کردن , بي نور و بيحالت شدن(درگفتگوي ازچشم)
-
واژههای همآوا
-
ثقیل
واژگان مترادف و متضاد
۱. سنگین، گران، وزین، هوار ۲. دیرهضم، ناگوار ۳. ناخوشایند ≠ سبک، خوشگوار، خوشایند
-
ثقیل
فرهنگ واژههای سره
سنگین
-
سقیل
لغتنامه دهخدا
سقیل . [ س َ ] (اِخ ) نام پسر قیصر برادر کتایون به زمان لهراسب و گشتاسب . (ولف ) : ابر میسره پور قیصر سقیل ابر میمنه قیصر و کوس و پیل .فردوسی .
-
ثقیل
فرهنگ فارسی معین
(ثَ) [ ع . ] (ص .) 1 - گران ، سنگین . مق خفیف ، سبک . 2 - گران جان . 3 - سخت بیمار. 4 - یکی از هفده بحر اصول موسیقی .
-
ثقیل
لغتنامه دهخدا
ثقیل . [ ث َ ] (اِخ ) نام پسر یکی از سلاطین روم :ابر میسره پور قیصر ثقیل ابر میمنه قیصر و کوس و پیل . فردوسی (لغت نامه ٔ شاهنامه ٔ ولف ص 725).شاید این لفظ ثفیل باشدصورتی از تئوفیل .
-
ثقیل
لغتنامه دهخدا
ثقیل . [ ث َ ] (ع ص ) گران . وزین . سنگین .مقابل خفیف ، سبک . گران سنگ . گران به وزن . || گران جان . آنکه صحبت وی را ناخوش دارند. (منتهی الارب ). خَلنفَع. ناکس . شبشت . شبست . دهلب : چون بخواند نامه ٔ خود آن ثقیل داند او که سوی زندان شد رحیل . مولوی ...
-
ثقیل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] saqil ۱. گران؛ سنگین.۲. [مجاز] ویژگی کلمهای که تلفظ آن دشوار باشد.۳. [قدیمی، مجاز] ویژگی کسی که صحبت او را ناخوش دارند.