کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صقعاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صقعاء
لغتنامه دهخدا
صقعاء. [ ص َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث اصقع است که جانور سرسپید باشد. (منتهی الارب ). عقاب سرسفید. (مهذب الاسماء). || آفتاب . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
اصقع
لغتنامه دهخدا
اصقع. [ اَ ق َ ] (ع ص ، اِ) آن اسب که زیر سر وی سفید بود. (مهذب الاسماء). از نشانه های اسب است ، چنانکه اگر اسبی سپیدسرباشد آنرا اصقع گویند. (از صبح الاعشی ج 2 ص 21). || جانور که میان سر آن سپید باشد. (منتهی الارب ). بالای سر سپید. (لغت خطی ). آنچه د...