کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صقار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صقار
لغتنامه دهخدا
صقار. [ ص َق ْ قا ] (ع ص ) صیغه ٔ مبالغه ، چرغدار. (دهار) (مهذب الاسماء). چرخ دار. || بسیار لعن کننده . || سخن چین . || کافر. || دوشاب فروش . (منتهی الارب ).
-
صقار
لغتنامه دهخدا
صقار. [ ص ِ ] (ع اِ) ج ِ صقر. رجوع به صقر شود.
-
واژههای همآوا
-
سقار
لغتنامه دهخدا
سقار. [ س َق ْ قا ] (ع ص ) کافر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آنکه غیرمستحق لعنت را بسیار لعنت کند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || دروغگو. (منتهی الارب ).
-
صغار
فرهنگ فارسی معین
(ص ) [ ع . ] (ص .) جِ صغیر؛ خردان .
-
صقعر
لغتنامه دهخدا
صقعر. [ ص ُ ع ُ ] (ع ص ، اِ) آب سرد. || آب تلخ سطبر. || آب برگردیده رنگ و مزه . (منتهی الارب ).
-
صغار
لغتنامه دهخدا
صغار. [ ص َ ] (ع مص ) خوار شدن . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (مصادر زوزنی ). || مائل به غروب شدن آفتاب . (منتهی الارب ). || (اِمص ) خواری . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (دهار) (مهذب الاسماء). || کوچکی . (غیاث ...
-
صغار
لغتنامه دهخدا
صغار. [ ص ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صغیر. (منتهی الارب ). مقابل کبار : خلق ندانم بسخن گفتنش در همه گیتی ز صغار و کبار. منوچهری .بدین صفات جهانی بزرگ دیدم و خوب در این جهان دگربیعدد صغار و کبار. ناصرخسرو.همه داده گردن بعلم و شجاعت وضیع و شریف و صغار و کبارش ...
-
صغار
لغتنامه دهخدا
صغار. [ ص ُ ] (ع ص ) خرد. (منتهی الارب ) (بحر الجواهر) (مهذب الاسماء). صغیر. (اقرب الموارد).
-
صغار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] saqār خوار شدن؛ خواری.
-
صغار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ صَغیر] [قدیمی] seqār = صغیر
-
صَغَارٌ
فرهنگ واژگان قرآن
کوچک کردن - خفـّت - ذلت و خواری
-
جستوجو در متن
-
چرغدار
لغتنامه دهخدا
چرغدار. [ چ َ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ چرغ . صَقّار. (مهذب الاسماء). آنکه چرغ و باز را هنگام شکار بدست گیرد. رجوع به چرغ شود.
-
صقر
فرهنگ فارسی معین
(صَ) [ معر. ] (اِ.) 1 - چرخ (جان .). 2 - هر مرغ شکاری از باز، شاهین و جز آن ؛ ج . اصقُر صُقور، صِقار، صِقاره ، صُقر.