کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صفی میرزا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
صفی الدین
لغتنامه دهخدا
صفی الدین . [ ص َ یُدْ دی ] (اِخ ) خلیل لاذقی . ابن ابی اصیبعه در کتاب خود دو حکایت از وی نقل کند. (عیون الانباء ج 2 صص 163-168).
-
صفی الدین
لغتنامه دهخدا
صفی الدین . [ ص َ یُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به صفی الدین محمودبن ابی بکر ارموی شود.
-
صفی الدین
لغتنامه دهخدا
صفی الدین . [ ص َ یُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به عبدالمؤمن بغدادی شود.
-
صفی الدین
لغتنامه دهخدا
صفی الدین . [ ص َ یُدْ دی ] (اِخ ) محمودبن ابی بکر ارموی . او راست : ذیل بر النهایة فی غریب الحدیث تألیف ابن اثیر جزوی ، صفی الدین به سال 723 درگذشت . (کشف الظنون ذیل النهایة فی غریب الحدیث ).
-
صفی الدین
لغتنامه دهخدا
صفی الدین . [ ص َ یُدْدی ] (اِخ ) اسحاق . رجوع به صفی الدین اردبیلی شود.
-
صفی الدین
لغتنامه دهخدا
صفی الدین . [ ص َ یُدْدی ] (اِخ ) رجوع به محمدبن عبدالرحیم الهندی شود.
-
صفی السباب
لغتنامه دهخدا
صفی السباب . [ ص ُ یُس ْ س ِ ] (اِخ ) موضعی است به مکه . رجوع به سباب شود.
-
صفی الملک
لغتنامه دهخدا
صفی الملک . [ ص َ یُل ْ م ُ ] (اِخ ) مکنی به ابوالمکارم . رجوع به ابوالمکارم صفی الملک شود.
-
صفی حلی
لغتنامه دهخدا
صفی حلی . [ ص َفی ی ِ ح ِل ْ لی ] (اِخ ) رجوع به صفی الدین حلی شود.
-
صفی خانلو
لغتنامه دهخدا
صفی خانلو. [ ص َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ جنوب خاوری اهر. در یک هزارگزی خط شوسه ٔ اهر به کلیبر. کوهستانی . معتدل . سکنه 35 تن . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایر...
-
صفی خانی
لغتنامه دهخدا
صفی خانی . [ ص َ ] (اِخ ) تیره ای از اهل بهارلواز ایلات خمسه ٔ فارس . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 86).
-
صفی قلیخان
لغتنامه دهخدا
صفی قلیخان . [ ص َ ق ُ ] (اِخ ) نصرآبادی آرد: صفی قلیخان ولد ذوالفقارخان حاکم قندهار.سلسله ٔ ایشان به مردانگی و همت مشهورند خصوصاً مشارالیه که در جنگ قلماق کاری که کسی یاد ندارد بعمل آورد. عالیجاه اﷲوردی خان قوللرآقاسی طوری دیگر خاطرنشان نواب اشرف نم...
-
صفی یارخان
لغتنامه دهخدا
صفی یارخان . [ ص َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گوی آغاج بخش شاهین دژ شهرستان مراغه . در 26هزارگزی جنوب خاوری شاهین دژ و 3 هزارگزی جنوب راه ارابه رو شاهین دژ به تکاب . کوهستانی . معتدل . سالم . سکنه 137 تن . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات ، بادام ، حب...
-
شیخ صفی
لغتنامه دهخدا
شیخ صفی . [ ش َ ص َ ] (اِخ ) رجوع به اسحاق اردبیلی و صفی الدین شود.
-
امام صفی
لغتنامه دهخدا
امام صفی . [ اِ ص َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مَربَچِّه بخش رامهرمز شهرستان اهواز، واقع در 28 هزارگزی شمال باختری رامهرمز و یک هزارگزی شمال راه شوسه ٔ رامهرمز به هفتگل . در دشت واقع شده و گرمسیر است .50 تن سکنه دارد و آب آن از چشمه تأمین میشود. محص...