کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صفی ا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
صفی الدین
لغتنامه دهخدا
صفی الدین . [ ص َ یُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به صفی الدین محمودبن ابی بکر ارموی شود.
-
صفی الدین
لغتنامه دهخدا
صفی الدین . [ ص َ یُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به عبدالمؤمن بغدادی شود.
-
صفی الدین
لغتنامه دهخدا
صفی الدین . [ ص َ یُدْ دی ] (اِخ ) محمودبن ابی بکر ارموی . او راست : ذیل بر النهایة فی غریب الحدیث تألیف ابن اثیر جزوی ، صفی الدین به سال 723 درگذشت . (کشف الظنون ذیل النهایة فی غریب الحدیث ).
-
صفی الدین
لغتنامه دهخدا
صفی الدین . [ ص َ یُدْدی ] (اِخ ) اسحاق . رجوع به صفی الدین اردبیلی شود.
-
صفی الدین
لغتنامه دهخدا
صفی الدین . [ ص َ یُدْدی ] (اِخ ) رجوع به محمدبن عبدالرحیم الهندی شود.
-
صفی السباب
لغتنامه دهخدا
صفی السباب . [ ص ُ یُس ْ س ِ ] (اِخ ) موضعی است به مکه . رجوع به سباب شود.
-
صفی الملک
لغتنامه دهخدا
صفی الملک . [ ص َ یُل ْ م ُ ] (اِخ ) مکنی به ابوالمکارم . رجوع به ابوالمکارم صفی الملک شود.
-
صفی حلی
لغتنامه دهخدا
صفی حلی . [ ص َفی ی ِ ح ِل ْ لی ] (اِخ ) رجوع به صفی الدین حلی شود.
-
صفی خانلو
لغتنامه دهخدا
صفی خانلو. [ ص َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ جنوب خاوری اهر. در یک هزارگزی خط شوسه ٔ اهر به کلیبر. کوهستانی . معتدل . سکنه 35 تن . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایر...
-
صفی خانی
لغتنامه دهخدا
صفی خانی . [ ص َ ] (اِخ ) تیره ای از اهل بهارلواز ایلات خمسه ٔ فارس . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 86).
-
صفی علیشاه
لغتنامه دهخدا
صفی علیشاه . [ ص َ ع َ ] (اِخ ) حاجی میرزا محمد حسن اصفهانی ملقب به صفی علیشاه از معاریف مشایخ متصوّفه ٔ طهران و از فضلا و علمای ذی شأن ، در سوم شعبان سنه ٔ هزارو دویست و پنجاه و یک هجری قمری متولد شد و در اوایل امر مدتی در شیراز و کرمان و یزدو هندو...
-
صفی قلیخان
لغتنامه دهخدا
صفی قلیخان . [ ص َ ق ُ ] (اِخ ) نصرآبادی آرد: صفی قلیخان ولد ذوالفقارخان حاکم قندهار.سلسله ٔ ایشان به مردانگی و همت مشهورند خصوصاً مشارالیه که در جنگ قلماق کاری که کسی یاد ندارد بعمل آورد. عالیجاه اﷲوردی خان قوللرآقاسی طوری دیگر خاطرنشان نواب اشرف نم...
-
صفی میرزا
لغتنامه دهخدا
صفی میرزا. [ص َ ] (اِخ ) یکی از پسران شاه عباس اول است که به سال 1020 بفرمان پدر بقتل رسید. (قاموس الاعلام ترکی ).
-
صفی یارخان
لغتنامه دهخدا
صفی یارخان . [ ص َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گوی آغاج بخش شاهین دژ شهرستان مراغه . در 26هزارگزی جنوب خاوری شاهین دژ و 3 هزارگزی جنوب راه ارابه رو شاهین دژ به تکاب . کوهستانی . معتدل . سالم . سکنه 137 تن . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات ، بادام ، حب...
-
شیخ صفی
لغتنامه دهخدا
شیخ صفی . [ ش َ ص َ ] (اِخ ) رجوع به اسحاق اردبیلی و صفی الدین شود.