کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صفینة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صفینة
لغتنامه دهخدا
صفینة. [ ص َ ن َ ] (اِخ ) نصرآبادی آرد: موضعی است به مدینه بین بنی سالم و قبا. (معجم البلدان ).
-
صفینة
لغتنامه دهخدا
صفینة. [ ص َ ن َ ] (معرب ، اِ) درخت ابهل را گویند و آن سرو کوهی است و به عربی عرعر خوانند. (برهان ). معرب از سابینا. ابهل . ماهی مرز. رجوع به ابهل و ماهی مرز و حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین شود.
-
صفینة
لغتنامه دهخدا
صفینة. [ ص ُ ف َ ن َ ] (اِخ ) بلدی است به عالیه از دیار بنی سُلَیم دارای خرمابن و ابونصر آرد: صفینه دهی است به حجاز بمسافت دو روز از مکه دارای خرمابن و کشت ها و مردم بسیار. کندی آرد: آن را کوهی است که ستارگویند و بر طریق زبیدیه است و چون حاج تشنه شون...
-
صفینة
لغتنامه دهخدا
صفینة. [ ص ُ ف َ ن َ ] (ع اِمصغر) تصغیر صَفَن . سفره ای است که بسان عیبه بود. (معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
آغورس
لغتنامه دهخدا
آغورس . (اِ) ابهل . (مخزن الادویه ). صفینه . وُهْل .
-
ستار
لغتنامه دهخدا
ستار. [ س ِ ] (اِخ ) کوهی است در عالیه در دیار بنی سلیم روبروی صفینه . (معجم البلدان ).
-
نجارة
لغتنامه دهخدا
نجارة. [ ن ِ رَ ] (اِخ ) آبکی است شور مقابل صفینه . (منتهی الارب ). در دوروزه راه از مکه . (معجم البلدان ).
-
ذومحبلة
لغتنامه دهخدا
ذومحبلة. [ م َ ب َ ل َ ] (اِخ ) آبی است خوش بنزدیکی صفینة قرب مکة. (معجم البلدان یاقوت . ذیل کلمه ٔ محبل ).
-
سارقیه
لغتنامه دهخدا
سارقیه . [ رِ قی ی َ ] (اِخ ) نام موضعی است به راه کعبةاﷲ. (شرفنامه ٔ منیری ) : ز آب و خاک سارقیه تا صفینه پیش چشم بس دواءالمسک و تریاقی که اخوان دیده اند.خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 98).
-
مای مرز
لغتنامه دهخدا
مای مرز. [ م َ ] (اِ) درختچه ای است که در ارتفاعات جنگلهای کرانه ٔ دریای مازندران می روید. آن را در رامیان «مای مرز» و در نور «کجور دیس » می خوانند. دانه ٔ آن به نام ابهل ... معروف می باشد و در پزشکی برای سقط جنین مصرف می شود. (جنگل شناسی کریم ساعی ج...
-
دواءالمسک
لغتنامه دهخدا
دواءالمسک . [ دَ ئُل ْ م ِ ] (ع اِ مرکب ) (اصطلاح داروسازی ) نوعی است از معجونهای خوشبوی . (مهذب الاسماء) (از غیاث ) (از آنندراج ). دارویی است که از ترکیب و امتزاج مصطکی ، دارچین ، قرنفل ، سنبل ، سک ، کبابه ، گوزبوا، قاقله ، سعد، قشورالاترج ، عود خام...
-
ابهل
لغتنامه دهخدا
ابهل .[ اَ هََ / اُ هَُ / اَ هَُ / اِ هَِ ] (ع اِ) وهل .صفینه . و آن نوعی از عرعر و سرو کوهی و کوکلان و ورس و ارس و اورس است و ثمر آنرا تخم وهل و جوزالابهل خوانند. و آن درختی است بزرگ که برگش به گز (طرفا) و بارش به نبق ماند و جوهری او را بغلط عرعر شم...
-
حجاز
لغتنامه دهخدا
حجاز. [ ح ِ ] (اِخ ) سرزمین معروف . مکة و مدینة و طائف و روستاهای آنها. و از آنروی بدین ناحیت حجاز گویند که حاجز و فاصل و حائل است میان نجد و تهامة یا بین نجد و سراة اولاَِنّها اُحتجزت بالحرار الخمس : ِحرّةُ بنی ُسلیم و راقم و لیلی و شوران والنار. (م...