کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صفیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
صفیر کبود
دیکشنری فارسی به عربی
ياقوت
-
صفیر زدن
دیکشنری فارسی به عربی
انبوب
-
صفیر و نفیر
فرهنگ گنجواژه
صدا.
-
واژههای همآوا
-
سفیر
واژگان مترادف و متضاد
ایلچی، رسول، فرستاده، میانجی، نماینده سیاسی
-
سفیر
لغتنامه دهخدا
سفیر. [ س َ ] (ع اِ) رسول و پیک . ج ، سفراء. (آنندراج ) (غیاث ) (منتهی الارب ). پیک . (دهار) : هر روز درخت با حریر دگر است وز باد سوی باده سفیر دگر است . منوچهری .قرآن را به پیغمبرت ناوریدمگر جبرئیل آن مبارک سفیر. ناصرخسرو.نه بس فخر آن کز امام زمانه ...
-
سفیر
لغتنامه دهخدا
سفیر. [ س َف ْ فی ] (ع اِ) یاقوت کبود. (ناظم الاطباء).
-
سفیر
لغتنامه دهخدا
سفیر. [ س ِ ] (ع اِ)دلال بازار. (آنندراج ) .
-
سفیر
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - فرستاده . 2 - میانجی . 3 - نماینده یک دولت در کشور دیگر.
-
سفیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: سُفَراء] safir ۱. (سیاسی) شخصی که به نمایندگی از جانب یک دولت در پایتخت دولت دیگر اقامت دارد؛ ایلچی.۲. اصلاحکننده میان دو قوم؛ میانجی.〈 سفیرکبیر: (سیاسی) نمایندۀ عالی سیاسی یک دولت در کشور دیگر که کارهای سفارتخانه را در آن ک...
-
جستوجو در متن
-
صافرة
دیکشنری عربی به فارسی
سوت , صفير , سوت زدن
-
شپلیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] šaplidan سوت زدن؛ صفیر زدن.
-
سپیر
واژهنامه آزاد
سپیر همان صفیر است که صدای پرندگان باشد
-
شفلیدن
لغتنامه دهخدا
شفلیدن . [ ش ُ / ش ِ دَ ] (مص ) صفیر زدن با لبها مانند آنکه کبوتربازان در وقت پرانیدن کبوتر و مهتران در وقت آب دادن اسب صفیر زنند. (برهان ) (ناظم الاطباء). صفیر زدن . (از انجمن آرا) (از آنندراج ).
-
سوت
واژگان مترادف و متضاد
۱. صفیر ۲. سوتسوتک، سوتک