کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صفه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سفه
لغتنامه دهخدا
سفه . [ س َ ف َه ْ ] (ع مص )بر بیخردی انگیختن نفس خود را یا منسوب به سفاهت کردن . || هلاک و تباه گردانیدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || زود برآمدن خون از زخم سنان و خشک گردیدن . (آنندراج ). || بسیار خوردن شراب را و سیر نشدن . (آنندراج ) (از اقرب ال...
-
سفه
لغتنامه دهخدا
سفه . [ س َف ْه ْ ] (ع مص ) غالب آمدن و دشنام . (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || در اصطلاح اخلاق سبکی که عارض انسان شود از شادی و غضب و او را وادارد که کاری برخلاف عقل و شرع کند. (تعریفات جرجانی ).
-
سفه
فرهنگ فارسی معین
(سَ فَ) [ ع . ] (اِمص .) کم خردی .
-
صفح
فرهنگ فارسی معین
(صَ فْ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) درگذشتن از گناه کسی . 2 - روی گردانیدن . 3 - (اِ.) طرف و کنارة چیزی .
-
صفح
لغتنامه دهخدا
صفح . [ ص َ ] (اِخ ) نام مردی است از بنی کلب . (منتهی الارب ).
-
صفح
لغتنامه دهخدا
صفح . [ ص َ ] (ع اِ) کناره ٔ هر چیزی . (منتهی الارب ). || پهلوی مردم . || رخسار مردم . یقال : نظر الیه بصفح وجهه ؛ ای بعرض وجهه . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || رخسار شمشیر وپهنای آن . || پهنای هر چیزی . (منتهی الارب ). پهنا. || صفح الجبل ؛ بن کوه...
-
صفح
لغتنامه دهخدا
صفح . [ ص َ ف َ ] (ع اِ) پهنا، یقال : فی جبهته صفح ؛ ای عرض فاحش . (منتهی الارب ).
-
سفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] safah ۱. سبکعقل شدن؛ نادانی و بیخردی کردن.۲. بدخویی و نابردباری کردن.
-
صفح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: صِفاح] [قدیمی] safh ۱. رو برگرداندن؛ اعراض کردن.۲. درگذشتن از گناه کسی.۳. (اسم) کنارۀ هر چیزی؛ جانب.۴. (اسم) کنار و پهلوی شخص.۵. (اسم) رخسار.۶. (اسم) پهنای شمشیر.
-
صَّفْحَ
فرهنگ واژگان قرآن
گذشت کردن - ناديده گرفتن- صفحه (در معناي "صفح "روي خوش نشان دادن نيز مستتر است. پس معناي صفحت عنه اين است که علاوه بر اينکه او را عفو کردم روي خوش هم به او نشان دادم ، و يا اين است که من صفحه روي او را ديدم در حالي که به روي خود نياوردم ، و يا اين اس...
-
جستوجو در متن
-
صفف
لغتنامه دهخدا
صفف . [ ص ُ ف َ ] (ع اِ) ج ِ صفة. رجوع به صفة شود.
-
بساره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] basāre ایوان؛ صفه.
-
بوزکند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بوزگند، پوزگند، بورگند› [قدیمی] buzkand ایوان؛ صفه.
-
اصطلا ح
دیکشنری فارسی به عربی
تعبير , صفة
-
صفت
دیکشنری فارسی به عربی
صفة , موهل