کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صفق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صفق
/safq/
معنی
[قدیمی]
۱. با دست به کسی زدن چنان که صدایش شنیده شود.
۲. دست بر دست دیگری زدن در بیع یا بیعت.
۳. دست بر دست زدن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
صفق
فرهنگ فارسی معین
(صَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - دست بر دست زدن . 2 - دست بر دست هم زدن در معامله .
-
صفق
لغتنامه دهخدا
صفق . [ ص َ ] (ع مص ) دست بر دست دیگری زدن در بیع یا بیعت . || فرود آمدن گروهی از اشخاص . || زدن مرغ هر دو بازو را که آواز برآید. || فروهشته شدن زهدان از بچه ٔ ناقه تا اینکه بمیرد بچه . || رفتن و سیر کردن . || فراز کردن در را. || گشادن در را. از لغات...
-
صفق
لغتنامه دهخدا
صفق . [ ص َ ف َ ] (ع اِ) آخر دماغ . || کرانه ٔ هر چیزی . || آب زرد که از چرم نو که بر آن آب ریخته باشند برآید. || بوی دباغ . || چرم ناپیراسته که از آن این آب تراود. || آب که در مشک نو بوی گرفته و زرد شده باشد. || آب که در مشک نو کرده بجنبانند تا زرد ...
-
صفق
لغتنامه دهخدا
صفق . [ ص ِ ] (ع اِ) یک در دروازه . (منتهی الارب ).
-
صفق
لغتنامه دهخدا
صفق . [ ص ُ ] (ع اِ) کرانه ٔ هر چیزی . (منتهی الارب ).
-
صفق
لغتنامه دهخدا
صفق . [ ص ُ ف َ ] (ع اِ) ج ِ صَفوق است . رجوع به صفوق شود.
-
صفق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] safq [قدیمی]۱. با دست به کسی زدن چنان که صدایش شنیده شود.۲. دست بر دست دیگری زدن در بیع یا بیعت.۳. دست بر دست زدن.
-
واژههای مشابه
-
صفق له
دیکشنری عربی به فارسی
افرين گفتن , تحسين کردن , کف زدن , ستودن
-
واژههای همآوا
-
سفق
لغتنامه دهخدا
سفق . [ س َ ] (ع مص ) باز کردن در را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). در فاکردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || طپانچه زدن روی کسی را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
صفغ
لغتنامه دهخدا
صفغ. [ ص َ ] (ع مص ) صفوف ساختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مالیدن به دست . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
تحسین کردن
دیکشنری فارسی به عربی
احترم , صفق له
-
افرین گفتن
دیکشنری فارسی به عربی
ترحيب , صفق له