کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صفر کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صفر کردن
لغتنامه دهخدا
صفر کردن . [ ص ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایت از خالی کردن است ، چه صفر بمعنی خالی و تهی باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا) : صفر کن این برج ز جرم هلال باز کن این پرده ز مشتی خیال . نظامی .رجوع به صفر شود.
-
واژههای مشابه
-
صُفْرٌ
فرهنگ واژگان قرآن
زرد
-
کوسه صفر
لغتنامه دهخدا
کوسه صفر. [ س ِ ص َ ف َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سراجو که در بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع است و 361 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
null matrix, zero matrix
ماتریس صفر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] ماتریسی که همۀ درایههای آن صفر است
-
zero length spring
فنر صفر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] فنری که در نبود نیروهای خارجی طول مؤثرش صفر باشد
-
zero morph
واژِ صفر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] واژی که فاقد نمود آوایی باشد
-
null hypothesis
فرض صفر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آمار، ریاضی] در آزمون فرض، فرضی که مورد آزمون قرار میگیرد
-
zero derivation
اشتقاق صفر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] فرایندی در واژهسازی که ازطریق آن بدون تغییر عناصر زنجیری یک واژه، واژهای جدید با مقولۀ نحوی جدید ساخته میشود
-
gap
ریسۀ صفر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رمزشناسی] صفرهای متوالی در یک دنبالۀ دودویی که بیت پیش و پس از آن یک باشد
-
Dynasty 0
سلسلۀ صفر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] ← دورۀ آغاز سلسلهها
-
zero potential
پتانسیل صفر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی، شیمی] پتانسیل الکترود گاز هیدروژن در فشار یک اتمسفر
-
zero object, null object
شیءِ صفر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] در یک رستۀ مفروض، شیئی که در عینحال آغازی و پایانی است
-
absolute zero
صفر مطلق
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، فیزیک] دمایی که در آن فرض بر این است که حرکت مولکولی از میان میرود و جسم دارای انرژی گرمایی نیست
-
اصابع صفر
لغتنامه دهخدا
اصابع صفر. [ اَ ب ِ ع ِ ص ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بیخ گیاهی است به شکل کف دست . (قطر المحیط) (اقرب الموارد). گیاهی است بر شکل کف دست ، جنون و سم را نفع دهد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). شجرةالکف . کف عایشه . (الفاظ الادویه ). کف مریم . (الفاظ الادو...