کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صفرت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صفرت
/sofrat/
معنی
زردی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
صفرت
فرهنگ فارسی معین
(صُ رَ) [ ع . صفرة ] 1 - (مص ل .) زرد شدن . 2 - (اِمص .) زردی .
-
صفرت
لغتنامه دهخدا
صفرت . [ ص ُ رَ ] (ع اِمص ) رجوع به صفرة شود.
-
صفرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: صفرة] [قدیمی] sofrat زردی.
-
واژههای همآوا
-
صفرة
لغتنامه دهخدا
صفرة. [ ص َ رَ ] (اِخ ) حفصی گوید: موضعی است به یمامة. (معجم البلدان ).
-
صفرة
لغتنامه دهخدا
صفرة. [ ص َ رَ ] (ع مص ) یک بار گرسنه شدن . (منتهی الارب ).
-
صفرة
لغتنامه دهخدا
صفرة. [ ص ُ رَ ] (ع اِمص ) صفرت . زردی . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (مهذب الاسماء): در تفسره صفرت او نگریست بدانست که جوان در تب مطبق عشق است . (سندبادنامه ص 189). || (مص ) زرد شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). || سیاهی ، از لغات اضداد است . (منتهی ...
-
سَفَرَةٍ
فرهنگ واژگان قرآن
رسولان - فرستادگان (جمع سفير)
-
جستوجو در متن
-
صفرة
لغتنامه دهخدا
صفرة. [ ص ُ رَ ] (ع اِمص ) صفرت . زردی . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (مهذب الاسماء): در تفسره صفرت او نگریست بدانست که جوان در تب مطبق عشق است . (سندبادنامه ص 189). || (مص ) زرد شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). || سیاهی ، از لغات اضداد است . (منتهی ...
-
وطاب
لغتنامه دهخدا
وطاب . [ وِ ] (ع اِ) ج ِ وَطب ، و آن مشک شیر است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به وطب شود. || صفرت وطابه ؛ یعنی بمرد یا کشته شد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
-
جرادصفر
لغتنامه دهخدا
جرادصفر. [ ج َ دِ ص ُ ] (اِخ ) مسلمةبن عبدالملک . وی برادر سلیمان بن عبدالملک فاتح اندلس است . وی بجهت غایت صفرت لون و نحافت بدن جراد صفر لقب یافته بود. (از حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 169).
-
زردی
لغتنامه دهخدا
زردی . [ زَ ] (حامص ) صفرت و رنگ زرد. (ناظم الاطباء). زرد بودن . رنگ زرد داشتن . اصفر. (فرهنگ فارسی معین ). صفرت . صفت زرد. چگونگی زرد. (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا) : زرد است و سپید است و سپیدیش فزون است زردیش برونست و سپیدیش درون است . منوچهری .ب...
-
نملة
لغتنامه دهخدا
نملة. [ ن َ ل َ ] (ع اِ) یکی نَمْل است . (منتهی الارب ). یک مورچه . رجوع به نَمْل شود. || تأنیث نَمْل . مورچه ٔ ماده . || ریش پهلو. (منتهی الارب ). بثوری چند صفراوی بود که به تدریج پهن گشته به یکدیگر متصل شوند مایل به صفرت . (غیاث اللغات ). دمیدگی ک...
-
مطبق
لغتنامه دهخدا
مطبق . [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) پوشنده . (آنندراج ). || جنون مطبق ؛ دیوانگی پوشنده ٔ عقل . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). جنون مطبق ؛ دیوانگی پیوسته و متصل . مقابل جنون ادواری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جنون مطبق آن است که بیمار را فراگیرد و ...