کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صفرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زرداب،صفرا زرداب
لهجه و گویش تهرانی
صفرا
-
صَفرا و زرداب
فرهنگ گنجواژه
از اخلاط اربعه.
-
صفرا و سودا
فرهنگ گنجواژه
غضب و عشق.
-
واژههای همآوا
-
سفرا
واژگان مترادف و متضاد
سفیران، سفیرها، نمایندگانسیاسی، ایلچیان، رسولان
-
سفرا
فرهنگ فارسی معین
(سُ فَ) [ ع . سفراء ] (اِ.)جِ سفیر؛ رسولان ، ایلچیان .
-
سفرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سفراء، جمعِ سَفیر] sofarā = سفیر
-
جستوجو در متن
-
gallbladder
دیکشنری انگلیسی به فارسی
كيسه صفرا، کیسه صفرا، زهره دان
-
صفرازده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] safrāzade کسی که صفرا بر مزاجش غالب شده؛ زردشده از غلبۀ صفرا.
-
gall bladder
دیکشنری انگلیسی به فارسی
كيسه صفرا، کیسه صفرا، زهره دان
-
صفرابر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] (پزشکی) safrābor آنچه صفرا را کم میکند؛ بُرندۀ صفرا: ◻︎ زر چو نهی روغن صفرا گر است / چون بخوری میوۀ صفرابر است (نظامی۱: ۷۳).
-
choluria, biliuria
صفرامیزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] وجود صفرا در پیشاب که در هنگام ترشح بیشازحد صفرا در خون رخ میدهد
-
صفراشکن
لغتنامه دهخدا
صفراشکن . [ ص َ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) زائل کننده ٔ صفرا. بُرنده ٔ صفرا. خوردنی یا داروئی که صفرا را ببُرد : سرگیج کن هزار صفراصفراشکن هزار سودا. نظامی .- آلبالو صفراشکن . صفراشکنه آلبالو.
-
زرداب
واژگان مترادف و متضاد
صفرا، لو
-
مره
واژگان مترادف و متضاد
زهره، صفرا