کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صفرازده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صفرازده
لغتنامه دهخدا
صفرازده . [ ص َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) که صفرا بر او غالب شده باشد. زردشده ٔ از غلبه ٔ صفرا. زردشده . زردفام : می چون شفق صفرازده مستان چو شب سودازده وآتش دراین خضرا زده دستی که حمرا داشته . خاقانی .سودازده با قمر نسازدصفرازده را شکر نسازد. نظامی ...
-
واژههای مشابه
-
صفرازده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] safrāzade کسی که صفرا بر مزاجش غالب شده؛ زردشده از غلبۀ صفرا.
-
واژههای همآوا
-
صفرازده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] safrāzade کسی که صفرا بر مزاجش غالب شده؛ زردشده از غلبۀ صفرا.
-
جستوجو در متن
-
سودازده
لغتنامه دهخدا
سودازده . [ س َ / سُو زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آنکه سودا در مزاج او تأثیر کرده باشد. (آنندراج ). دیوانه . (شرفنامه ٔ منیری ) : سودازده با قمر نسازدصفرازده را شکر نسازد. نظامی .سودازده ای کز همه عالم بتو پیوست دل نیک بدادت که دل از وی بگسستی . سعدی ...
-
خضراء
لغتنامه دهخدا
خضراء. [ خ َ ] (ع اِ) آسمان . (منتهی الارب ) : می چون شفق صفرازده مستان چو شب سودازده و آتش درین خضراء زده دستی که حمرا داشته . خاقانی . || سواد قوم و معظم ایشان . || تره های سبز، مانند گندنا و جز آن . || فواکه مانند سیب و امرود و جز آن . ج ، خضراوات...
-
صفراء
لغتنامه دهخدا
صفراء. [ ص َ ] (ع اِ) صَفْرا. خلطی است زردرنگ از اخلاط اربعه که به فارسی آن را تلخه گویند و به هندی پته نامند. (از غیاث اللغات ). صفرا یا مرةالصفراء مایعی زرد مایل بسبزی با مزه ٔ تلخ که از کبد تراود. زردآب . مؤلف ذخیره ٔخوارزمشاهی آرد: صفو کیلوس اند...