کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صفرابر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صفرابر
/safrābor/
معنی
آنچه صفرا را کم میکند؛ بُرندۀ صفرا: ◻︎ زر چو نهی روغن صفرا گر است / چون بخوری میوۀ صفرابر است (نظامی۱: ۷۳).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
صفرابر
لغتنامه دهخدا
صفرابر. [ ص َ ب ُ ] (نف مرکب ) بُرنده ٔ صفرا و زائل کننده ٔ آن . آنچه صفرا را کم کند. آنچه صفرا را ببُرد : ترش روئی است زر صفرابروقت صفرای تو زر بایستی . خاقانی .زر چو نهی روغن صفراگرست چون بخوری میوه ٔ صفرابرست . نظامی .و رجوع به صفرا و صفراشکن شود.
-
صفرابر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] (پزشکی) safrābor آنچه صفرا را کم میکند؛ بُرندۀ صفرا: ◻︎ زر چو نهی روغن صفرا گر است / چون بخوری میوۀ صفرابر است (نظامی۱: ۷۳).
-
واژههای مشابه
-
cholecystagogue, cholecystagogic, cholecystokinetic
صفرابُر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] مادهای که کیسۀ صفرا را منقبض میکند یا باعث تحریک انقباض آن میشود
-
جستوجو در متن
-
صفراشکن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] (پزشکی) safrāšekan = صفرابر
-
ممرور
لغتنامه دهخدا
ممرور. [ م َ ] (ع ص ) آنکه زردی و صفرابر وی غالب باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آنکه بر او صفرا غلبه کرده باشد. آنکه مِرّة (زهره و صفرا) بر وی چیره گردد. (از اقرب الموارد).
-
بر
لغتنامه دهخدا
بر. [ ب ُ ] (نف مرخم ) بُرنده و همیشه بطور ترکیب استعمال میشود مانندچوب بر و ناخن بر. (ناظم الاطباء). در آخر بعضی اسماء درآید صفت مرکب سازد. و رجوع به ترکیبهای زیر شود:- آهن بر ؛ برنده ٔ آهن . قطعکننده ٔ آهن خواه انسان یا آلتی چون اره ٔ آهن بری .- آه...