کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صفدر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صفدر
/safdar/
معنی
۱. برهمزنندۀ صف دشمن در روز جنگ؛ صفشکن. ٢. [مجاز] دلیر؛ جنگاور.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
باجرات، باشهامت، بهادر، خطشکن، دلیر، صفشکن،
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
صفدر
فرهنگ نامها
(تلفظ: saf dar) (عربی ـ فارسی) صفشکن ؛ (به مجاز) شجاع و دلیر ؛ (در اعلام) از القاب حضرت علی (ع) .
-
صفدر
واژگان مترادف و متضاد
باجرات، باشهامت، بهادر، خطشکن، دلیر، صفشکن،
-
صفدر
فرهنگ فارسی معین
(صَ دَ) [ ع - فا. ] (ص .) 1 - از هم درندة صف . 2 - شجاع .
-
صفدر
لغتنامه دهخدا
صفدر. [ ص َ دَ ] (اِخ ) دهی جزء بخش جعفرآباد شهرستان ساوه . جلگه و معتدل است . دارای 53 تن و آب آن از قنات است . محصول آنجا غلات ، پنبه ، بنشن . شغل اهالی زراعت ، گله داری . راه مالرو دارد. قشلاق عده ای از ایل به فدادی است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج ...
-
صفدر
لغتنامه دهخدا
صفدر. [ ص َ دَ ] (اِخ ) لقب علی علیه السلام است ، و درتداول این لقب غالباً بدنبال حیدر آید : روشن و صافی و بی قرار تو گفتی هست مگر ذوالفقار حیدر صفدر. مسعودسعد.شیر خدا و صفدر میدان و بحر جودجان بخش در نماز و جهانسوز در وغا. سعدی .رجوع به حیدر صفدر شو...
-
صفدر
لغتنامه دهخدا
صفدر. [ ص َ دَ ] (نف مرکب ) از هم درنده ٔ صف . (غیاث اللغات ). شکننده ٔ صف . برهم زننده ٔ صف لشکر در روز جنگ : گردون سازد همیشه کارت نیکوزیرا چون تو ندید شاهی صفدر. فرخی .که کن و بارکش و کارکن و راه نوردصفدر و تیزرو و تازه رخ و شیرآواز. منوچهری .به س...
-
صفدر
لغتنامه دهخدا
صفدر. [ ص َ دَ ](اِخ ) یکی از شعرای هندوستان و از اهالی بلگرام بروایتی ساندی است . و در فرخ آباد درگذشته ، از او است :چشم دارم که روم جانب سلطان نجف سرمه ٔ دیده کنم خاک بیابان نجف .(از قاموس الاعلام ترکی ).
-
صفدر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] safdar ۱. برهمزنندۀ صف دشمن در روز جنگ؛ صفشکن. ٢. [مجاز] دلیر؛ جنگاور.
-
صفدر
واژهنامه آزاد
صف شکن
-
واژههای مشابه
-
صفدر جنگ
لغتنامه دهخدا
صفدر جنگ . [ ص َ دَ رِ ج َ ] (اِخ ) رجوع به ابوالمنصورخان و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
-
جستوجو در متن
-
ضرغام
واژگان مترادف و متضاد
۱. اسد، شیر، صفدر، ضیغم ۲. بهادر، بیباک، دلاور، شجاع
-
باشهامت
واژگان مترادف و متضاد
باجرات، دلاور، دلیر، نترس، شجاع، شهامتدار، صارم، صفدر ≠ کمجرات، بیشهامت
-
بهادر
واژگان مترادف و متضاد
جسور، دلاور، دلیر، شجاع، شیردل، صارم، صفدر ≠ جبون