کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صفت ممیزه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صفت ممیزه
دیکشنری فارسی به عربی
خاصية
-
واژههای مشابه
-
عیسی صفت
لغتنامه دهخدا
عیسی صفت . [ سا ص ِ ف َ ] (ص مرکب ) دارنده ٔ صفتی چون صفت عیسی . عیسی مانند در زنده کردن مردگان : در تن هر مرده دل عیسی صفت از تلطف تازه جانی کرده ای .مجدالدین بن رشید عزیزی (از لباب ).
-
کمان صفت
لغتنامه دهخدا
کمان صفت . [ ک َ ص ِ ف َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) خمیده مانند کمان . چون کمان مقوس و گوژ : چون قامتم کمان صفت از غم خمیده شدچون تیر ناگهان زکمانم بجست یار.سعدی .
-
سلطان صفت
لغتنامه دهخدا
سلطان صفت . [ س ُ ص ِ ف َ ] (ص مرکب ) آنکه خوی و عادت و صفت وی چون سلطان باشد : سلطان صفت همی روی و صدهزار دل با او چنانکه در پی سلطان رود سپاه .سعدی .
-
سگ صفت
لغتنامه دهخدا
سگ صفت . [ س َ ص ِ ف َ ] (ص مرکب ) بی وفا. ناسپاس : گر شیردل تر از تو شناسیم هیچ مردمندیل حیض سگ صفتان طیلسان ماست . خاقانی .گرفتم سگ صفت کردندم آخربشیر سگ نپروردندم آخر. نظامی .این سگ صفتان کنند ای آهوچشم ناگاه ترا صید به روبه بازی .محمد سرخسی .
-
بی صفت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] bisefat ۱. آنکه فاقد صفات نیک است.۲. ناسپاس؛ بیوفا.
-
acquired character
صفت اکتسابی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] صفتی که گیاه یا موجود زنده در پاسخ به محرکهای طبیعی محیط زیست خود کسب میکند
-
dominant trait, dominant character
صفت بارز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] صفتی که در هر دو حالت جورتخمی و ناجورتخمی ظاهر میشود
-
superlative adjective
صفت برترین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] در طبقهبندی سهدرجهای صفات، صفتی که با آن موصوفی را با موصوفهای دیگر میسنجند و بر همه برتری میدهند متـ . صفت عالی
-
elative adjective, absolute superlative
صفت برین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] صورت صفت برترین بدون ذکر موصوف برای بیان بالاترین درجۀ یک ویژگی
-
صفت تفضیلی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] ← صفت برتر
-
polygenic trait, polygenic character
صفت چندژنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] ویژگی رُخنمودیای که تحت تأثیر متقابل چند ژن است
-
multifactorial trait
صفت چندعاملی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] هریک از صفتهایی که تحت تأثیر یک یا چند ژن و همچنین عوامل محیطی قرار دارند
-
personality trait
صفت شخصیتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] ویژگی درونی نسبتاً ثابت و پایداری که از مجموعۀ رفتارها و نگرشها و احساسات و عادات فرد ناشی میشود