کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صفة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صفة
معنی
صفت , وصفي , وابسته , تابع , لقب , عنوان , کنيه , اصطلا ح
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
صفة
لغتنامه دهخدا
صفة. [ ] (اِخ ) (برج کشیک ) یکی از شهرهای کنعانیان است که بعد از مغلوبی مخروب گشت . (سفر اعداد 21:3 سفر داوران 1:17). و مجدداً آباد شده حرمه خوانده شد. (اول سموئیل 30:30). و یکی از شهرهای یهود است که در جنوب واقع و به شمعونیان داده شد. (صحیفه ٔ یوشع ...
-
صفة
لغتنامه دهخدا
صفة. [ ص ِ ف َ ] (ع مص ) چگونگی کسی گفتن و آن مشتق از وصف است . (مقدمه ٔ لغت میر سیدشریف ). بیان کردن حال و علامت و نشان چیزی . (غیاث اللغات ). بیان حال . وصف . صَوَر. مَثَل . (منتهی الارب ). || (اِ) نشان . (مهذب الاسماء). || چگونگی . چونی . نعت . ||...
-
صفة
لغتنامه دهخدا
صفة. [ ص ُف ْ ف َ ] (ع اِ) نشستنگاه سوار از زین اسب . (مهذب الاسماء). زین پوش . (مجمل اللغه ). مِدرَعَة. (منتهی الارب ).- صفةالدار ؛ پیش دالان . (منتهی الارب ). || ایوان مسقف . ایوان . بهو. سقف دار. بشکم : شه جم بر آن صفه رفتش ز راه بیاسود لختی در آن...
-
صفة
دیکشنری عربی به فارسی
صفت , وصفي , وابسته , تابع , لقب , عنوان , کنيه , اصطلا ح
-
واژههای مشابه
-
صفه
واژگان مترادف و متضاد
ایوان، تالار، سکو، شاهنشین، هشتی
-
صفه
فرهنگ واژههای سره
ستاوند
-
صفه
فرهنگ فارسی معین
(صُ فَّ) [ ع . صفة ] (اِ.) خانه تابستانی سقف دار.
-
صفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صفَّة] soffe ۱. سکو.۲. غرفهمانندی در داخل اتاق یا مسجد که جای نشستن چند تن باشد.٣. شاهنشین.٤. [قدیمی] ایوان.۵. [قدیمی] خانۀ تابستانی سقفدار.۶. [قدیمی] جای سایهدار.
-
اصحاب صفه
لغتنامه دهخدا
اصحاب صفه . [ اَ ب ِ ص ُف ْ ف َ ] (اِخ ) اصحاب الصفة. مهمانان اسلام بودند که در صفه ٔ مسجد نبی (ص ) شب میگذاردند و آن سایه پوشی بود پیش مسجد. و هجویری ذیل عنوان باب ذکر اهل الصفة آرد: بدان که امت کثرهم اﷲ مجتمعاند بر آنک پیغمبر را (ع ) گروهی بوده اند...
-
اهل صفه
لغتنامه دهخدا
اهل صفه . [ اَ ل ِ ص ُف ْ ف َ ] (اِخ ) اصحاب صفه . (انجمن آرا). رجوع به اصحاب صفه شود.
-
درب صفه
لهجه و گویش گنابادی
darbe sofe درب صوفه یا به قول مردم گناباد درصوفه روستای کوچکی است که از نظر موقعیت و زیبایی محل دارای اهمیت است و در فاصله 6 کیلومتری روستای زیبد و 30 کیلومتری غرب گناباد واقع است. و ارتفاع آن از سطح دریا 1655 متر می باشد. سه طرف آن کوه مرتفع قرار گر...
-
پیر صفه ٔ هفتم
لغتنامه دهخدا
پیر صفه ٔ هفتم . [ رِ ص ُف ْ ف َ / ف ِ ی ِ هََ ت ُ ] (اِخ ) مراد ستاره ٔ زحل است : آنکه پیر صفه ٔ هفتم سبکدل شد ز رشک از وقار تو بر او چندان گرانی آمده ست .سنائی .
-
واژههای همآوا
-
سفت
واژگان مترادف و متضاد
۱. استوار، جامد، سخت، قایم، لخته، مضبوط ≠ سست ۲. دوش، کتف، شانه ۳. کمآب ≠ غلیظ ۴. قرص ۵. محکم