کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صفاریان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صفاریان
لغتنامه دهخدا
صفاریان . [ ص َف ْ فا ](اِخ ) یا آل لیث یا آل صفار. نام سلسله ای از ملوک ایران است که در حدود نیم قرن بر قسمت شرقی ایران حکومت داشتند. سرسلسله ٔ این خاندان یعقوب بن لیث است . درباب لیث پدر یعقوب مورخان را سخنان گوناگون است . صاحب تاریخ سیستان نسب وی ...
-
جستوجو در متن
-
عمرو
لغتنامه دهخدا
عمرو. [ ع َم ْرْ ] (اِخ ) ابن لیث صفاری . دومین تن از سلسله ٔ صفاریان . رجوع به صفاریان شود.
-
عمرو لیث
لغتنامه دهخدا
عمرو لیث . [ ع َ رِ ل َ ] (اِخ ) وی همان عمروبن لیث دومین تن از صفاریان است که نام او غالباًبه اضافه ٔ بنوت خوانده شود. رجوع به صفاریان شود.
-
صفاری
لغتنامه دهخدا
صفاری . [ ص َف ْ فا ] (اِخ ) عمروبن لیث . رجوع به صفاریان شود.
-
صفاری
لغتنامه دهخدا
صفاری . [ ص َف ْ فا ] (اِخ ) یعقوب بن لیث . رجوع به صفاریان شود.
-
صفاری
لغتنامه دهخدا
صفاری . [ص َف ْ فا ] (اِخ ) لیث بن علی . رجوع به صفاریان شود.
-
صفاریة
لغتنامه دهخدا
صفاریة. [ ص َف ْ فا ری ی َ ] (اِخ ) رجوع به صفاریان شود.
-
صفار
لغتنامه دهخدا
صفار. [ ص َف ْ فا ] (اِخ ) لیث بن معدل . رجوع به صفاریان و رجوع به لیث شود.
-
صفاری
لغتنامه دهخدا
صفاری . [ ص َف ْ فا ] (اِخ ) طاهربن محمد. رجوع به صفاریان و رجوع به طاهربن محمد... شود.
-
قرنین
لغتنامه دهخدا
قرنین . [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از قصبه ٔ نیشک از نواحی سجستان . احمدبن سهل بلخی گوید: آن شهر کوچکی است و دارای ده هاست ، در طرف چپ کسی واقع شود که به بُست رود، و مسافت آن از سرور دو فرسنگ است . صفاریان که بر فارس و خراسان و سجستان و کرمان غلبه کردند ...
-
بدرالکبیر
لغتنامه دهخدا
بدرالکبیر. [ ب َ رُل ْ ک َ ] (اِخ ) از امراء و ولات عباسیان بود. مقتدر خلیفه ٔ عباسی او را والی سیستان کرد و اودو تن به نیابت خود به سیستان فرستاد. و بنا بقول مؤلف تاریخ سیستان عمرولیث صفاری به امر بدرالکبیر کشته شده است که ظاهراً باید بی اصل باشد. ...
-
امیر شهید
لغتنامه دهخدا
امیر شهید. [ اَ رِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چند تن ازپادشاهان را بعد از اینکه کشته شده اند باین نام خوانده اند، ازجمله ابونصر احمدبن اسماعیل سامانی که بدست غلامان خود کشته شد. در تاریخ غزنویان امیرمسعودبن محمود و در تاریخ صفاریان ابوجعفر احمدبن...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) معزالدوله ابوالحسین بن ابی شجاع بویةبن فناخسروبن تمام بن کوهی بن شیردل اصغربن شیرکوه بن شیردل اکبربن شیروانشاه بن شیرفنه بن شستان شاه بن سسن فرو(؟) بن شیردل بن سسنازبن بهرام گور، از ملوک دیالمه برادر رکن الدوله حسن و عمادالدول...
-
حسن طبری
لغتنامه دهخدا
حسن طبری . [ ح َ س َ ن ِ طَ ب َ ] (اِخ ) ابن محمدبن اسماعیل بن حسن بن زیدبن حسن . صاحب طبرستان که در 250 هَ . ق . دعوت آشکار کرد و در مازندران در 270 هَ . ق . درگذشت . او راست : «البیان » و «الحجة». (ذریعه ج 5 ص 30). و گاهی وی را به لقب داعی کبیر و گ...