کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صفارة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صفارة
لغتنامه دهخدا
صفارة. [ ص َف ْ فا رَ ] (ع اِ) کون . (منتهی الارب ). است . (لغة سوادیه ) (اقرب الموارد). || چیزکی است میان کاواک از مس و مانند آن که کودکان بدان کبوتران را صفیر کنند تا بپرند، یا خر را تا آب خورد. (منتهی الارب ). || سرنای . (مفاتیح ). سورنای . سوسوتک...
-
صفارة
لغتنامه دهخدا
صفارة. [ ص ُ / ص َ رَ ] (ع اِ) گیاه پژمریده و خشکیده . (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
صفارة الانذار
دیکشنری عربی به فارسی
حوري دريايي , زن دلفريب , سوت کارخانه , اژير , حوري مانند
-
واژههای همآوا
-
سفارت
واژگان مترادف و متضاد
۱. ایلچیگری ۲. رسالت، میانجیگری ۳. قنسولگری، سفارتخانه
-
سفارت
لغتنامه دهخدا
سفارت . [ س َ رَ ] (ع مص ، اِمص ) رسالت و پیغمبری . (غیاث ). رسالت و پیغمبری و میانجیگری . (آنندراج ). پیغام . (دهار). رسالة. (مهذب الاسماء). صلح کردن میان قوم و میانجی گری نمودن : این قاضی شغلها و سفارتهای با نام کرده است و در هر یکی از آن مناصحت و ...
-
سفارت
لغتنامه دهخدا
سفارت . [ س ُ رَ ] (اِ) خاکروبه و خانه روبه . (آنندراج ).
-
سفارت
فرهنگ فارسی معین
(س رَ) [ ع .سفارة ] 1 - (اِمص .) میانجی گری ، وساطت . 2 - شغل و وظیفة سفیر.
-
سفارت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سفارة] sefārat ۱. (سیاسی) سفارتخانه.۲. (سیاسی) شغل و وظیفۀ سفیر که از جانب یک دولت به پایتخت دولت دیگر میرود.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] میانجیگری کردن؛ اصلاح کردن امور میان مردم؛ واسطۀ صلح بودن.
-
جستوجو در متن
-
زن دلفریب
دیکشنری فارسی به عربی
صفارة الانذار
-
سوت کارخانه
دیکشنری فارسی به عربی
صفارة الانذار
-
حوری مانند
دیکشنری فارسی به عربی
صفارة الانذار
-
اژیر
دیکشنری فارسی به عربی
تحذير , صفارة الانذار