کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صغیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صغیر
/saqir/
معنی
۱. خُرد؛ کوچک.
۲. خردسال.
۳. (اسم، صفت) (فقه) پسری که هنوز به حد بلوغ نرسیده.
۴. (اسم) (ادبی) در عروض، بحری بر وزن مستفعلن فاعلات مستفعلن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بچه، خرد، خردسال، کوچک، نابالغ، نوباوه ≠ کبیر
دیکشنری
ling _, minor, underage, y, young
-
جستوجوی دقیق
-
صغیر
واژگان مترادف و متضاد
بچه، خرد، خردسال، کوچک، نابالغ، نوباوه ≠ کبیر
-
صغیر
فرهنگ فارسی معین
(صَ) [ ع . ] (ص .) کوچک ، فرد. مق کبیر. ج . صغار.
-
صغیر
لغتنامه دهخدا
صغیر. [ ص َ ] (اِخ ) لقب محمد تاسع از ملوک بنی نصر غرناطه . رجوع به محمد تاسع شود.
-
صغیر
لغتنامه دهخدا
صغیر. [ ص ُ غ َی ْ ی ِ ] (ع ص مصغر) تصغیر صغیر است . (منتهی الارب ).
-
صغیر
لغتنامه دهخدا
صغیر.[ ص َ ] (ع ص ) خرد. (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (مهذب الاسماء). خرد و کوچک . (غیاث اللغات ). کوچک . (مفاتیح العلوم خوارزمی ). مقابل کبیر : چون نگه کرد بدان دخترکان مادر پیرسبز بودند یکایک چه صغیر و چه کبیر. منوچهری .بر شاخ نار بشکفه ...
-
صغیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] saqir ۱. خُرد؛ کوچک.۲. خردسال.۳. (اسم، صفت) (فقه) پسری که هنوز به حد بلوغ نرسیده.۴. (اسم) (ادبی) در عروض، بحری بر وزن مستفعلن فاعلات مستفعلن.
-
صغیر
دیکشنری فارسی به عربی
اقل
-
واژههای مشابه
-
صغير
دیکشنری عربی به فارسی
کوچک , خرده , ريز , محقر , خفيف , پست , غير مهم , جزءي , کم , دون , کوچک شدن ياکردن , جوان , تازه , نوين , نوباوه , نورسته , برنا
-
صَغِيرٍ
فرهنگ واژگان قرآن
کوچک
-
صِغِیْر
لهجه و گویش گنابادی
segheir در گویش گنابادی یعنی بیگناه ، طفلکی از همه جا بی خبر
-
عالم صغیر
لغتنامه دهخدا
عالم صغیر. [ ل َ م ِ ص َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مراد انسان است که جهان کوچکی است و منطوی است در آن جهان بزرگ و مقابل عالم کبیر است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد که : در تفسیر عالم کبیر و صغیر اختلاف است ، بعضی گویند ع...
-
کورش صغیر
لغتنامه دهخدا
کورش صغیر. [ رُش ِ ص َ ] (اِخ ) کورش کوچک . رجوع به کورش کوچک شود.
-
سال صغیر
لغتنامه دهخدا
سال صغیر. [ ص َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بروجرد بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 13هزارگزی جنوب خاوری الیگودرز و 7هزارگزی جنوب راه الیگودرز به گلپایگان . هوای آن معتدل و دارای 75 تن سکنه است آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات ، لبنیات ...
-
علی صغیر
لغتنامه دهخدا
علی صغیر. [ ع َ ی ِ ص َ ] (اِخ ) ابن زین الدین بن محمدبن حسن بن زین الدین شهید ثانی . مشهور به شیخ علی صغیر. وی نزد عم خود شیخ علی کبیر (متوفی در سال 1013 هَ . ق .) تلمذ کرد و تعلیقاتی برکتب او دارد. (از مصنفی علم الرجال آقابزرگ ص 325).