کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صغر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صغر
/seqar/
معنی
خُردی؛ کوچکی؛ کودکی.
〈 صغر سن: کمسالی؛ خردسالی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
خردسالی، خردی، کمسالی، کوچکی، کودکی ≠ کبر
دیکشنری
minority
-
جستوجوی دقیق
-
صغر
واژگان مترادف و متضاد
خردسالی، خردی، کمسالی، کوچکی، کودکی ≠ کبر
-
صغر
فرهنگ فارسی معین
(صَ غَ) [ ع . ] (مص ل .) خرد گردیدن .
-
صغر
فرهنگ فارسی معین
(ص غَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) کوچک شدن . 2 - خوار شدن . 3 - (اِمص .) کم سالی ، خردی ، کوچکی .
-
صغر
لغتنامه دهخدا
صغر. [ ص َ غ َ ] (اِخ ) کوهی است بین مدینه و سیاله برابر عبود و راه مدینه بین این دو کوه است . (معجم البلدان ذیل عبود و صغر).
-
صغر
لغتنامه دهخدا
صغر. [ ص َ غ َ ] (ع مص ) خرد گردیدن . (منتهی الارب ).
-
صغر
لغتنامه دهخدا
صغر. [ ص ِ غ َ ] (ع اِمص )خردی یا خردی تن . (منتهی الارب ). خردی و کوچکی . (غیاث اللغات ). کوچکی . کم سالی . مقابل کِبَر : همی یاد دارم ز عهد صغرکه عیدی برون آمدم با پدر. سعدی .- صغر سن . رجوع به همین کلمه شود.|| (مص ) خرد گردیدن . || خوار شدن . (من...
-
صغر
لغتنامه دهخدا
صغر. [ ص ُ ] (ع مص ) خوار شدن . (منتهی الارب ). || مائل به غروب شدن آفتاب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِمص ) خواری . (منتهی الارب ). || (اِ) سقم . (منتهی الارب ).
-
صغر
لغتنامه دهخدا
صغر. [ ص ُ غ َ ] (اِخ ) رجوع به زغر شود.
-
صغر
لغتنامه دهخدا
صغر. [ ص ُ غ َ ] (ع اِ) جماعت . (منتهی الارب ).
-
صغر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] seqar خُردی؛ کوچکی؛ کودکی.〈 صغر سن: کمسالی؛ خردسالی.
-
واژههای مشابه
-
صغر سن
لغتنامه دهخدا
صغر سن . [ ص ِ غ َ رِ س ِن ن ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خردی عمر و خردسالی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).- صغر سن گرفتن ؛ در تداول عامه ٔ امروز گرفتن حکم از مراجع رسمی قضائی است مبتنی بر اینکه سن شخص از میزانی که در شناسنامه ٔ او قید گردیده بفلان مقدا...
-
صغر نبض
لغتنامه دهخدا
صغر نبض . [ ص ِ غ َ رِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ناقص بودن نبض در درازی و پهنی و بلندی . رجوع به رگ شناسی ابن سینا چ انجمن آثار ملی ص 23 شود.
-
واژههای همآوا
-
سقر
واژگان مترادف و متضاد
آتش، جهنم، دوزخ، نار، هاویه ≠ بهشت، جنت