کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صغانیان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صغانیان
لغتنامه دهخدا
صغانیان . [ ص َ ] (اِخ ) معرب چغانیان است . رجوع به چغانیان شود.
-
جستوجو در متن
-
جغانیان
لغتنامه دهخدا
جغانیان . [ ج َ ] (اِخ ) همان صغانیان [ و چغانیان ] است و آن شهرهائی است در ماوراءالنهر از شهرهای هیاطله .(مراصد الاطلاع ). و رجوع به چغانیان و صغانیان شود.
-
صاغانی
لغتنامه دهخدا
صاغانی . (ص نسبی ) نسبت است به صاغان و آن قریه ای است در مرو نه به صغانیان ، چه نسبت بدان صغانی است و گاه این دو با یکدیگر خلط شوند، چنانکه ابوبکر محمدبن اسحاق صغانی را که به صغانیان منسوب است صاغانی گفته اند. (الانساب سمعانی ). و نیز منتهی الارب نسب...
-
صغانی
لغتنامه دهخدا
صغانی . [ ص َ ] (ص نسبی ) منسوب است به مدینه ٔ صغانیان . (منتهی الارب ). نسبت است به صغان ، چغان و در این نسبت صاغانی نیز گفته اند و آن خلطی است . رجوع به صاغان شود.
-
بشمین
لغتنامه دهخدا
بشمین . [ ] (اِخ ) نهری است منشعب از آب بوی که از کوههای بتم و صغانیان برمیخیزد. رجوع به نزهةالقلوب ج 3 چ 1331 هَ . ق . لندن ص 213 شود.
-
شومانی
لغتنامه دهخدا
شومانی . (ص نسبی ) منسوب به شومان از بلاد صغانیان است از مرز مسلمین . (از انساب سمعانی ) : خبرت هست که در شهر بخارا سی سال خرزه خوردی به یکی خربزه ٔ شومانی . سوزنی .رجوع به شومان شود.
-
فاخره
لغتنامه دهخدا
فاخره . [ خ ِ رَ ] (اِخ ) لقب شهر بخارا از صغانیان : در صغر سن بطرف فاخره ٔ بخارا رفته بودم . (انیس الطالبین ص 224). نرشخی گوید: و به حدیثی نام بخارا فاخره آمده است . رجوع به تاریخ بخارا ص 26 شود.
-
رارای
لغتنامه دهخدا
رارای . (اِخ ) دهی میان نسف و کش : به دیهی که رارای خوانند میان نسف و کش فرودآمد با لشکر جورجان و ختل و صغانیان و دیگر اطراف بدو پیوست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
-
صاغانی
لغتنامه دهخدا
صاغانی . (اِخ ) احمدبن عمران ، از مردم صاغان . معلم قرآن بود بر طرف سکه ٔ عماره و از ابوبکر طوسی نوشت . معدنی گوید وی عم ابی علی صاغانی حنفی ، از مردم صغانیان است . او را در هر جنس از حدیث تصانیفی است . در نیشابور حدیث شنید و در خراسان و بغداد حدیث گ...
-
چغانیان
لغتنامه دهخدا
چغانیان . [چ َ ] (اِخ ) معرب آن صغانیان . ناحیه ای است واقع در مسیر علیای آمودریا (جیحون ). مرکز این ناحیه نیز بهمین نام خوانده میشده و نسبت بدان چغانیانی یا چغانی است . نام رودخانه ای موسوم به «چغان رود» (که امروز سرخن بضم اول و فتح سوم گویند) که چغ...
-
بتم
لغتنامه دهخدا
بتم . [ ب ُ / ب َ ت َ/ ب ُت ْ ت َ ] (اِخ ) ناحیه و قله ٔ کوهی به فرغانه . (از ناظم الاطباء). ناحیه ای است یا قله ای است یا کوهی است به فرغانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). و این سلسله کوه به بتم اول و اوسط و آخر معروف است . از آن کوههابخاری متصاعد میگ...
-
ترمد
لغتنامه دهخدا
ترمد. [ ت ِ م ِ ] (اِخ ) ترمذ. نام شهری است مشهور به خراسان از جمله ٔ ولایات چغانیان از بلاد ماوراءالنهر که قاعده ٔ ولایات چغانیان و حاکم نشین آن بلاد است ... (انجمن آرا) (آنندراج ).نام شهری . (ناظم الاطباء). یاقوت نویسد: در ضبط این نسبت باختلاف سخن ...
-
چ
لغتنامه دهخدا
چ . (حرف ) نشانه ٔ حرف هفتم از حروف تهجی است و آن را جیم فارسی یا جیم معقودة نیز گویند و در حساب جُمَّل نماینده ٔ عددی نیست مگر مانند جیم عدد سه بشمار آید، و در حساب ترتیبی نشانه ٔ عدد هفت است .ابدالها: حرف چ در فارسی :>گاه بدل به «ت » شود. مؤلف آنن...
-
پیوسته
لغتنامه دهخدا
پیوسته . [ پ َ / پ ِ وَ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) متصل . ملصق . بهم بسته . بلافصل . بی فاصله ٔ مکانی . پیوندکرده شده . موصول . مرصوص . مربوط. ملتصق . بیکدیگر دوسیده . ملحق . لاحق . ملحق شده : جنیانجکث ، قصبه ٔ تغزغز است ... و مستقر ملک است و بحدود چین پیوس...