کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صغارة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صغارة
لغتنامه دهخدا
صغارة. [ ص َ رَ ] (ع مص ) خوار شدن . (منتهی الارب ). || مائل به غروب شدن آفتاب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خرد گردیدن . (منتهی الارب ). || (اِمص ) خردی . (منتهی الارب ). || خردی قدر و منزلت . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
صغارت
فرهنگ فارسی معین
(صَ رَ) [ ع . صغارة ] 1 - (مص ل .) خوار شدن ، کوچک شدن . 2 - (اِمص .) خردی .
-
صقارة
لغتنامه دهخدا
صقارة. [ ص ِ رَ] (ع اِ) ج ِ صقر. (منتهی الارب ). رجوع به صقر شود.
-
صقعرة
لغتنامه دهخدا
صقعرة. [ ص َ ع َ رَ ](ع مص ) بانگ کردن تو در گوش دیگری . (منتهی الارب ).
-
صغارت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: صَغارة] [قدیمی] sa(e)qārat کوچکی؛ خُردی.
-
جستوجو در متن
-
صغارت
فرهنگ فارسی معین
(صَ رَ) [ ع . صغارة ] 1 - (مص ل .) خوار شدن ، کوچک شدن . 2 - (اِمص .) خردی .
-
خرزه
لغتنامه دهخدا
خرزه . [ خ َ زَ / زِ ] (اِ) آلت تناسل که آن سطبرو دراز و گنده و ناتراشیده باشد. (از برهان قاطع). قضیب . نره . (از ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). شرم مرد. (یادداشت بخط مؤلف ) : زین سان که ... تو میخورد خرزه سیرش نکندخیار کاونجک . منجی...
-
خردی
لغتنامه دهخدا
خردی . [ خ ُ ] (حامص ) بچگی . کودکی . طفولیت . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) : حسرت نکند کودک را سود به پیری هرگه که بخردی بگریزد ز دبستان . ناصرخسرو.بخردی درش زجر و تعلیم کن به نیک و بدش وعده و بیم کن . سعدی (بوستان ).بخردی بخورد از بزرگان قفاخدا داد...
-
خوردی
لغتنامه دهخدا
خوردی . [ خوَرْ / خُرْ ] (اِ) غذاهای آبدار. شوربا. (ناظم الاطباء). مرقه . (السامی فی الاسامی ). شورباج . آبگوشت . (یادداشت بخط مؤلف ) : هر دوان عاشقان بی مزه اندغاب گشته ، چو... خوردی . ابوالعباس .نان سیاه و خوردی بی چربووآنگاه مه بمه بود این هر دو....
-
لؤلو
لغتنامه دهخدا
لؤلؤ. [ ل ُءْ ل ُءْ ] (ع اِ) مروارید خُرد. مقابل دُرّ و مروارید درشت . دُرّ. گوهر. جوهر . گهر. دانه ٔ مروارید. مروارید. (از ترجمان القرآن جرجانی ) (منتهی الارب ). مروارید خوشاب . (مهذب الاسماء). مرجان (پیش تازیان ، به قول اسدی در لغت نامه ). ج ، لا...
-
در
لغتنامه دهخدا
در. [ دُرر ] (ع اِ) ج ِ درة. مرواریدهای درشت . مرواریدهای بزرگ و واحد آن درة است و جمع آن دُرَّر و دُرّات . (از مهذب الاسماء). مرواری . لؤلؤ که مروارید درشت است مقابل مرجان که خاک مرواریدست . و اللؤلؤ جنس یشتمل علی نوعیه من الدرالکبار والمرجان ال...
-
حب الزلم
لغتنامه دهخدا
حب الزلم . [ ح َب ْ بُزْ زُ ل َ ] (ع اِ مرکب ) زقاطة. تخم کنگر. حب العرعر. فلفل السودان . حب العزیز. سقیط. و آن غیر تخم کنگر است و مؤلف اختیارات بیان کرده و مؤلف تذکرةگوید که نبات او کمتر از ذرعی ، و برگش مستدیر مثل درهم و حب ّالسمنة قسم صغیر اوست ...