کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صعید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صعید
/sa'id/
معنی
[قدیمی]
۱. خاک.
۲. قبر؛ گور.
۳. راه.
۴. زمین هموار و بیدرخت.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
صعید
فرهنگ فارسی معین
(صَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - خاک ، خاکِ زمین . 2 - مکان پهن و فراخ .
-
صعید
لغتنامه دهخدا
صعید. [ ص َ ] (اِخ ) اصمعی در کتاب الجزیره هنگامی که منازل بنی عقیل و عامل را استقصاء کرده بقیه ٔ ارض عامل را صعید دانسته است . (معجم البلدان ).
-
صعید
لغتنامه دهخدا
صعید. [ ص َ ] (اِخ ) بلادی بزرگ و واسع بود به مصر و در آن چند شهر بزرگ است و از آن جمله اسوان و آن اول این بلاد از ناحیه ٔ جنوب است . سپس قوص و قفطو اخمیم و بهنسا و شهرهای دیگر باشد و صعید بر سه قسمت منقسم شود: 1- صعید اعلی و حدّ آن اسوان و آخر آن نز...
-
صعید
لغتنامه دهخدا
صعید. [ ص َ ] (اِخ ) وادیی است نزدیک وادی القری و در آن مسجدی است رسول خدا (ص ) را که هنگام رفتن به تبوک آن را عمارت کرد. (معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
-
صعید
لغتنامه دهخدا
صعید. [ ص َ ] (ع اِ) خاک یا روی زمین . ج ، صُعُد و صُعُدات . (منتهی الارب ). روی زمین . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). روی زمین و خاک بر روی زمین . (مهذب الاسماء). خاک و روی زمین . (غیاث اللغات ). || راه . (منتهی الارب ).
-
صعید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] sa'id [قدیمی]۱. خاک.۲. قبر؛ گور.۳. راه.۴. زمین هموار و بیدرخت.
-
واژههای مشابه
-
صعید ادنی
لغتنامه دهخدا
صعید ادنی . [ ص َ دِ اَ نا ] (اِخ ) رجوع به صعید شود.
-
صعید اسفل
لغتنامه دهخدا
صعید اسفل . [ ص َ دِ اَ ف َ ] (اِخ ) رجوع به صعید شود.
-
صعید اعلی
لغتنامه دهخدا
صعید اعلی . [ ص َ دِ اَ لا ] (اِخ ) رجوع به صعید شود.
-
صعید مصر
لغتنامه دهخدا
صعیدمصر. [ ص َ دِ م ِ ] (اِخ ) رجوع به صعید شود.
-
واژههای همآوا
-
سعید
فرهنگ نامها
(تلفظ: saeid) (عربی) خجسته ، مبارک ؛ (در قدیم) خوشبخت ، سعادتمند .
-
سعید
واژگان مترادف و متضاد
۱. خوشاقبال، خوشبخت، سعادتمند، نیکاختر، نیکبخت، همایون ≠ بداقبال، شقی ۲. مبارک، میمون، فرخنده، خجسته
-
صاید
لغتنامه دهخدا
صاید. [ ی ِ ] (اِخ ) نام کعب بن شراحیل است از بطن همدان . رجوع به صائدی و رجوع به الانساب سمعانی شود.