کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صعوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صعوه
/sa've/
معنی
پرندهای کوچک به اندازۀ گنجشک و شبیه آن با منقار باریک و نوکتیز و پرواز سریع و کوتاه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
صعوه
فرهنگ فارسی معین
(صَ وِ) [ ع . صعوة ] (اِ.) هر پرندة کوچک به اندازة گنجشک .
-
صعوه
لغتنامه دهخدا
صعوه . [ ] (اِخ ) یکی از هفت شهرمؤتفکات است و آن ولایتی بود که چون خدا لوط را پیغمبری داد او را بدانجا فرستاد. (تاریخ گزیده ص 35).
-
صعوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صَعوَة] (زیستشناسی) [قدیمی] sa've پرندهای کوچک به اندازۀ گنجشک و شبیه آن با منقار باریک و نوکتیز و پرواز سریع و کوتاه.
-
صعوه
واژهنامه آزاد
پرنده ای کوچک به اندازه ی گنجشک با سینه ای سرخ رنگ که در ادب فارسی نماد ناتوانی و ضعیفی است .«شارک، چو موذّن به سحر ، حلق گشاده / آن ژولک و آن صعوه از آن داده اذان را » سنایی
-
واژههای مشابه
-
صعوة
لغتنامه دهخدا
صعوة. [ ص َ وَ ] (ع اِ) مرغی است کوچک . فارسی سنگانه و هندی ممولا. ج ، صعو و صعاء و صعوات . (منتهی الارب ). مرغی است برابر گنجشک که سینه ٔ سرخ دارد. (غیاث اللغات ). آبدارک . (مهذب الاسماء). نژندک مرغی است . (مهذب الاسماء). مرغی است خرد که سری سرخ دار...
-
واژههای همآوا
-
ساوه
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (اِ.) برادة طلا.
-
ساوه
لغتنامه دهخدا
ساوه . [ وَ ] (اِخ ) (رستاق ...) مراد به رستاق ساوه شهرستان ساوه نیست که از کوره ٔ همدان است بلکه غیر آن است و الیوم شهری است که آن را میلادجرد میخوانند و این دو رستاق ساوه میخوانند یکی از رستاق اصفهان بوده است و آن دیگر از همدان و حد این هر دو رستاق...
-
ساوه
لغتنامه دهخدا
ساوه . [ وَ ] (اِخ ) شهر قدیم مرکز شهرستان ساوه است . این شهر در 50 درجه و 18 دقیقه ٔ طول شرقی گرینویچ و 35 درجه و یک دقیقه ٔ عرض شمالی در ارتفاع 960 متر در 140 کیلومتری جنوب باختر تهران و 90 هزارگزی شمال باختر قم واقع گردیده است . موقعیت طبیعی شهر ج...
-
ساوه
لغتنامه دهخدا
ساوه . [ وَ ] (اِخ ) نام شهر مشهور و معروف در عراق و گویند دریاچه ای در آنجا بود که هر سال یک کس در آن غرق میکردند تا از سیلان ایمن میبودند و در شب ولادت سرور کاینات آن دریاچه خشک شد. (برهان ) (آنندراج ). نام ولایتی است در عراق نزدیک آوه . گفته اند ک...
-
ساوه
لغتنامه دهخدا
ساوه . [ وَ ] (اِخ ) نام پهلوانی است تورانی خویش ِ کاموس کشانی که در جنگ رستم کشته شد و او را ساوه شاه نیز میگویند. (برهان ). نام پهلوانی بود کشانی او را ساوه شاه نیز میگفته اند ودر دست رستم کشته شد. (آنندراج ). نام مبارزی قرابت کاموس که رستمش کشته ....
-
ساوه
لغتنامه دهخدا
ساوه . [ وَ / وِ ] (اِ) زر خالص را گویند که شکسته و ریزه ریزه شده باشد. (برهان ). ریزه ٔ زر. (شرفنامه ٔ منیری ). زر خالص که شکسته و ریزه ریزه بود و آن را ساو نیز گویند. (جهانگیری ). زر ساوه ، زر خرد باشد چون گاورس و کوچکتر. (صحاح الفرس ). ریزه ٔ زر. ...
-
ساوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ساو› [قدیمی] sāve ۱. زر سوده و ریزهریزه؛ ریزۀ زر.۲. زر خالص: ◻︎ فزون زآنکه بخشی به زائر تو زر / نه ساوه نه رشته برآید ز کان (فرالاوی: شاعران بیدیوان: ۴۱).