کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صعود شمالی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صعود شمالی
لغتنامه دهخدا
صعود شمالی . [ ص ُ دِ ش ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بودن کوکب فوق الارض در جانب شمال است .
-
واژههای مشابه
-
صعود تدویری
لغتنامه دهخدا
صعود تدویری . [ ص ُ دِ ت َدْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بودن کوکب است در نطاق سوم و چهارم تدویر.
-
صعود حاملی
لغتنامه دهخدا
صعود حاملی . [ ص ُ دِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بودن کوکب است در نطاق سوم و چهارم حامل .
-
صعود کردن
لغتنامه دهخدا
صعود کردن . [ ص ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برشدن . برآمدن . بررفتن . ارتقاء. رجوع به صعود شود.
-
صعود کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اصعد , تسلق , تعلية , جبل
-
boiling point elevation
صعود نقطۀ جوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] افزایش نقطۀ جوش محلول در مقایسه با نقطۀ جوش حلاّل خالص که در نتیجۀ تأثیر جسم حلشده پدید میآید
-
صعود و نزول
لغتنامه دهخدا
صعود و نزول . [ ص ُ دُ ن ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمرکب ) برشدن و فرود آمدن . بالا رفتن و پائین آمدن .
-
صعود کرد به
دیکشنری فارسی به عربی
اِرتَقي إلي
-
جستوجو در متن
-
اورست
لغتنامه دهخدا
اورست . [ اِ وِ رِ ] (اِخ ) قله ای به ارتفاع 8882 متر بر مرز تبت و نپال در هیمالایا. کوششهای بسیاری برای صعود بقله ٔ اورست بعمل آمده و اشخاصی جان خود را بر سر این کار گذاشته اند. در 1951 ا.ا.شیپتن راهی از جنوب اورست کشف کرد که صعود به قله را ممکن ساخ...
-
اسپیتزبرگ
لغتنامه دهخدا
اسپیتزبرگ . [ اِ ب ِ ] (اِخ ) (بمعنی کوه حاد و نوک تیز) نام گنگبار اقیانوس منجمد شمالی که مرکب است از سه جزیره ٔ بزرگ و چند جزیره ٔ کوچک که بزرگترین آنها نیز به اسپیتزبرگ موسوم است و نام دیگر آن «فریسلاندنو» است و در طرف مغرب واقع شده این جزیره ها در...
-
زیردریایی
لغتنامه دهخدا
زیردریایی . [ دَرْ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) سفینه ٔ غواصه . تحت البحری . نوعی کشتی که در زیر آب حرکت کند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). کشتی کوچک جنگی است که می تواند در زیر آب حرکت کند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). کشتی کوچک جنگی است که می تواند در زیر آب ح...
-
رودبار
لغتنامه دهخدا
رودبار. (اِخ ) ناحیه ای است از شمال قزوین . حمداﷲ مستوفی در نزهةالقلوب آرد: رودبار ولایت است که شاهرود بر میانش میگذرد و بدان بازمیخوانند و در شمالی قزوین بشش فرسنگی افتاده است ، در آنجا قریب به پنجاه قلعه ٔ حصین مستحکم است و بهترین آن قلاع الموت و م...
-
زاگرس
لغتنامه دهخدا
زاگرس . [ رُ ] (اِخ ) یونانیان کوههای پشتکوه کنونی را زاگرس می نامیده اند. (فرهنگ ایران باستان ص 53، 152، 1243). اگر قله ٔ آرارات را رأس مثلث فلات ایران فرض کنیم یک ضلع آن جبال زاگرس و قسمتی از کوه های جنوب تا بندر گواتر است . (جغرافیای کیهان ج 1 ص ...