کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صعوبت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صعوبت
/so'ubat/
معنی
[عربی: صعوبة]
۱. دشوار شدن؛ سخت شدن؛ مشکل شدن کار.
۲. دشواری و سختی کار.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اشکال، دشخواری، دشواری، زحمت، سختی، عسرت، محنت ≠ سهولت
دیکشنری
difficulty
-
جستوجوی دقیق
-
صعوبت
واژگان مترادف و متضاد
اشکال، دشخواری، دشواری، زحمت، سختی، عسرت، محنت ≠ سهولت
-
صعوبت
فرهنگ فارسی معین
(صُ بَ) [ ع . صعوبة ] 1 - (مص ل .) دشوار شدن کار. 2 - (اِمص .) سختی ، دشواری .
-
صعوبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) so'ubat [عربی: صعوبة]۱. دشوار شدن؛ سخت شدن؛ مشکل شدن کار.۲. دشواری و سختی کار.
-
واژههای همآوا
-
صعوبة
لغتنامه دهخدا
صعوبة. [ ص ُ ب َ ] (ع مص ) دشوار شدن کار و مشکل گردیدن . (منتهی الارب ). دشخوار شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). دشوارشدن . (دهار). || (اِمص ) دشواری . (غیاث اللغات ). سختی . عسرت . ناخواری . خلاف سهولت : سهل باشد صعوبت ظلمات گر بدست آید آب...
-
جستوجو در متن
-
ناملایمات
واژگان مترادف و متضاد
دشواریها، سختیها، صعوبت، مشکلات
-
دشخواری
واژگان مترادف و متضاد
اشکال، دژواری، دشواری، صعوبت، غموض ≠ سهولت
-
سهولت
واژگان مترادف و متضاد
آسانی، سادگی، یسر ≠ اشکال، دشواری، صعوبت
-
مصاعبت
لغتنامه دهخدا
مصاعبت . [ م ُ ع َ / ع ِ ب َ ] (از ع ، اِمص ) صعوبت . سختی و دشواری . تنگنا وسختی : خود را در معرض متاعبت و مصاعبت آوردن و بلا به مغناطیس به خود کشیدن ... کار عاقلان نیست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 58). و رجوع به صعوبت شود.
-
دشواری
واژگان مترادف و متضاد
۱. اشکال ۲. سختی، صعوبت، عسرت ۳. حدت، شدت ۴. عقده، تنگی، ثقل ≠ سهولت، یسر
-
مضیقه
واژگان مترادف و متضاد
۱. تعسر، تنگنا، صعوبت، ضیق، عسرت ۲. کار سخت ۳. سختگیری کردن
-
ناخواری
لغتنامه دهخدا
ناخواری . [ خوا / خا ] (حامص مرکب ) صعوبت .دشواری . || عسرت . خشونت . زمختی . درشتی .
-
عرضیة
لغتنامه دهخدا
عرضیة. [ ع ُ ضی ی َ ] (ع ص نسبی ) ناقة عرضیة؛ أی صعبة. (منتهی الارب ). ماده شتر که در او سختی و صعوبت باشد. (از اقرب الموارد). || (اِمص ) فیه عرضیة؛ یعنی در او بی باکی و سختی و سرکشی است . (منتهی الارب ). نخوت و صعوبت و قلت مبالات . (ناظم الاطباء). ...
-
اشکال
واژگان مترادف و متضاد
۱. پیچیدگی، تعقید، تکلف، دشواری، سختی، سوسه، صعوبت، غموض، محظور ۲. شبهه، شک ۳. ایراد، خردهگیری، عیب