کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صعلوک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صعلوک
معنی
(صُ) [ ع . ] (اِ. ص .) 1 - درویش . 2 - دزد.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
صعلوک
فرهنگ فارسی معین
(صُ) [ ع . ] (اِ. ص .) 1 - درویش . 2 - دزد.
-
صعلوک
لغتنامه دهخدا
صعلوک . [ ص ُ ] (اِخ ) (دز...) قلعه ای است بر جانب شمال اسفراین . (نزهة القلوب ص 149، 390).
-
صعلوک
لغتنامه دهخدا
صعلوک . [ ص ُ ] (اِخ ) ابوجعفر. چون احمدبن اسماعیل به سال 29 به ری شد و آن ناحیت صافی کرد وی را به ری خلیفت خویش کرد و خود به هرات شد. (احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی ص 377).
-
صعلوک
لغتنامه دهخدا
صعلوک . [ ص ُ ] (اِخ ) محمدبن علی . مؤلف حبیب السیر آرد: نصربن احمدبن اسماعیل سامانی وی را بجای سیمجور دواتی والی ری ساخت و او همچنان ببود تا به سال 310 بیمار شد سپس متوجه خراسان گشت و بدامغان درگذشت . (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 358).
-
صعلوک
لغتنامه دهخدا
صعلوک . [ ص ُ ] (اِخ ) ملک بهاءالدین . وی یکی از ملوک خراسان است که ایلی مغول پذیرفته بود و جنتمور او را بخدمت اگتای قاآن فرستاد. (تاریخ مغول ص 166). و رجوع به جهانگشای جوینی ج 2 ص 222 شود.
-
صعلوک
لغتنامه دهخدا
صعلوک . [ ص ُ ] (اِخ ) وی از جانب احمدبن اسماعیل والی طبرستان بود، چون حسین بن علی الاطروش خروج کرد صعلوک بگریخت و خبر خروج او به احمد داد. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 356). مؤلف زین الاخبار این مرد را ابوالعباس صعلوک ثبت کرده است . (ص 17 همان کتاب ). ...
-
صعلوک
لغتنامه دهخدا
صعلوک . [ ص ُ ] (ع ص ، اِ) درویش . ج ، صعالیک . (منتهی الارب ). فقیر و درویش . (غیاث اللغات ). درویش . (مهذب الاسماء) : ولا لی اَخ یحکم بین الغنی و الصعلوک . (سندبادنامه ٔ عربی ). و اشترک فیها الغنی و الصعلوک . (رحله ٔ ابن جبیر). || دزد. (مهذب الاسما...
-
صعلوک
لغتنامه دهخدا
صعلوک . [ص ُ ] (اِخ ) امیری از امرای گیلان بود که بهنگام فرارسلطان محمد از مغول وی را استقبال کرد و سلطان هفت روز نزد او اقامت داشت . (جهانگشای جوینی ج 2 ص 115).
-
صعلوک
دیکشنری عربی به فارسی
ولگرد , اسمان جل , خانه بدوش , باصدا راه رفتن , پياده روي کردن , با پا لگد کردن , اوره بودن , ولگردي کردن , اواره , فاحشه , اوارگي , ولگردي , صداي پا
-
واژههای مشابه
-
صعلوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] so'luk [قدیمی]۱. فقیر؛ درویش.۲. عیار.
-
واژههای همآوا
-
سالوک
فرهنگ فارسی معین
(ص .) 1 - فقیر، درویش . 2 - راهزن ، دزد.
-
سالوک
لغتنامه دهخدا
سالوک . (اِخ ) دهی است از دهستان حومه شهرستان ملایر واقع در 21هزارگزی شمال خاوری شهرستان ملایر کنار راه اتومبیل رو ملایر به ساوه - اراک . هوای آن معتدل و دارای 155 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات دیم و شغل اهالی زراعت راه آن...
-
سالوک
لغتنامه دهخدا
سالوک . (اِخ ) دهی است از دهستان دشت طال بخش بانه ٔ شهرستان سقز. واقع در 16 هزارگزی باختر بانه کناررودخانه ٔ شوی ، هوای آن سرد و دارای 110 تن سکنه است . محصول آن غلات ، لبنیات و محصولات جنگلی در دو محل بفاصله ٔ 3 کیلومتر واقع بالا و پائین نامیده میشو...