کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صعاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سائب
لغتنامه دهخدا
سائب . [ ءِ ] (اِخ ) ابن عثمان بن مظعون جمحی از قدمای صحابه است وی همراه پدر و عم خویش به حبشه مهاجرت کرد. او از تیراندازان معدود سپاه اسلام بود. بهنگام عزیمت حضرت رسول بغزوه ٔ بُواط والی مدینه گردید. در بیشتر غزوات حضور داشت و در غزوه ٔ یمامه (جنگ ب...
-
سائب
لغتنامه دهخدا
سائب . [ ءِ ] (اِخ ) ابن عمیر القاری الازدی . صحابی است . (الاصابه ).
-
سائب
لغتنامه دهخدا
سائب . [ ءِ ] (اِخ ) ابن عوام بن خویلد قرشی اسدی . برادر زبیربن عوام و پسرصفیه بنت عبدالمطلب عمه ٔ حضرت رسول بود. در اکثر غزوات حضور داشت و در جنگ یمامه بشهادت رسید. (الاصابه )(تاریخ گزیده ص 226) (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 454).
-
سائب
لغتنامه دهخدا
سائب . [ ءِ ] (اِخ ) ابن فَرّوخ ضریر مکی مکنی به ابوالعباس مولای بنی جذیمةبن عدی ّ بن دیل شاعری هجاگوی و از هواخواهان بنی امیه بود. اکثر اشعارش در هجو آل زبیراست ودرباره ٔ ابی باطفیل عامربن واثله شاعر شیعی گوید:لعمرک اننی و ابا طفیل لمختلفان و اﷲ الش...
-
سائب
لغتنامه دهخدا
سائب . [ ءِ ] (اِخ ) ابن مالک . ابن عساکر از او روایت کرده است . (تاریخ الخلفاء ج 1 ص 160).
-
سائب
لغتنامه دهخدا
سائب . [ ءِ ] (اِخ ) ابن مالک اشعری جزو شرطه ٔ مختار بود و در تقویت بنیان کار اوتأثیری عظیم داشت . (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 138).
-
سائب
لغتنامه دهخدا
سائب . [ ءِ ] (اِخ ) ابن مظعون قرشی جمحی . برادر عثمان بن مظعون صحابی است و بحبشه مهاجرت کرد و در غزوه ٔ بدر حضور داشت . (الاصابه ).
-
سائب
لغتنامه دهخدا
سائب . [ ءِ ] (اِخ ) ابن نُمَیله . نام دیگر سائب بن ابی سائب صحابی است و بعضی او را صحابی دیگر دانند. (الاصابه ).
-
سائب
لغتنامه دهخدا
سائب . [ ءِ ] (اِخ ) ابن هشام بن عمرو العامری ، پدرش صحابی بود و خود خدمت رسول (ص ) را دریافت و در فتح مصر حضور داشت و از جانب مسلمةبن مخلد قضای مصر یافت . (از حسن المحاضره ج 1 ص 93) (الاصابه ).
-
سائب
لغتنامه دهخدا
سائب . [ ءِ ] (اِخ ) ابن یزیدبن سعید کندی بن أخت نمر مکنی به ابویزید. وی به سال دوم هجری متولد شد. در حجة الوداع با پدر خود حضورداشت . سپس از جانب عمر مأمور سوق مدینه گردید. او آخرین کس از صحابه است که بعد از سال 80 هَ . ق . در دوره ٔ عبدالملک بن م...
-
سائب
لغتنامه دهخدا
سائب . [ ءِ ] (اِخ ) غفاری (عبداﷲ). صحابی است و به مصر اقامت گزیده است .(حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره ج 1 ص 93).
-
سائب
لغتنامه دهخدا
سائب . [ ءِ ] (اِخ )ابن خباب مکنی به ابومسلم صاحب المقصوره . صحابی است و بسال 77 هَ . ق . در 92 سالگی درگذشت . (الاصابه ).
-
سائب
لغتنامه دهخدا
سائب . [ ءِ ] (ع ص ) از مصدر سیب . جاری . روان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شتابان . (اقرب الموارد).
-
سائب
لغتنامه دهخدا
سائب . [ءِ ] (اِخ ) ابن حارث بن قیس قرشی سهمی . از قدمای صحابه است که بحبشه هجرت کرده اند. بروایتی در غزوه ٔ طائف بشهادت رسید و بروایتی تا عصر خلافت عمر حیات داشته و در وقعه ٔ فحل در اردن شهید شده است . (الاصابه ).
-
صائب
لغتنامه دهخدا
صائب . [ ءِ ] (اِخ ) ابن حبیش . از روات است .